شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - May 18 2024
کد خبر: 3114
تاریخ انتشار: 08 شهريور 1392 22:31

يکي از سايت هاي نزديک به محمود احمدي نژاد چند روزي است اقدام به انتشار برخي ناگفته هاي محمود احمدي نژاد در دوران رياست جمهوري اش مي کند.


به گزارش راه مردم، اين سايت امروز يکي از افشاگري هاي رييس جمهور سابق در مورد وزارت نفت را همراه با صوت منتشر کرده است. آريا اين خبر را به جهت اهميت مساله بازنشر مي کند :


 به مردم قول دادم وزارت نفت را اصلاح کنم اما...

… باز براي اين‌که ببينيد چه اتفاق‌هايي مي‌افتد من يک مورد به شما بگويم. من چهار تا اسم داشتم بعد از اين‌که سه چهار تا آدم براي وزارت نفت معرفي کرديم و رد کردند، آن‌جا جايي بود که من به مردم قول داده بودم که مي‌خواهم آنجا را مبنايي اصلاح کنم و هنوز هم(سال 86)  دنبالش هستم و اين را رها نکرده‌ام. ولي نمي‌توانم هفته‌اي 20 ساعت براي آنجا وقت بگذارم. اگر مي‌توانستم حتماً اين کار را مي‌کردم و حالا هم ترتيباتي داديم که ان شاء الله بشود آن اصلاحات سرعت پيدا بکند. خب معرفي کرديم.

کسي که الان معاون اجرايي است‌، بنا بود برود تمام شبکه‌هاي آنجا را به هم بريزد. روزي که معرفي شد يک کاغذ دست‌نويس بدون امضا درست کردند‌، يک شبکه‌اي کشيدند، يک سري اسم آدم‌ها را نوشتند و بعد اسم اين معاون ما را هم نوشتند که رييس باند مافياي نفت است، بعد رفت رأي نياورد. دومي و سومي هم همين طور.به من گفتند که اگر اين چهارمي را هم بيندازند چه کار مي‌کنيد؛ خيليي سخت مي‌شود. من گفتم شما نگران نباشيد. من شانزده تا اسم دارم، هر کدام را بيندازند يکي ديگر خواهم داد. ولي بالاخره آدم مجبور مي‌شود مرتباً دايره را يک جوري ببرد که کار نخوابد. براي چهارمين نفري که مي‌خواستيم براي نفت بدهيم چهار تا اسم داشتم.با آن‌ها صحبت کردم از جمله اين وزير نفت فعلي. گروهي از دوستانمان در مجلس آمدند که آقا وزير نفت را چکار مي‌خواهي بکني. من با يکي از اين چهار نفر صحبت کرده بودم که يک آدم رزمنده، جانباز، دکتراي نفت بالاخره حزب اللهي و طرفدار عدالت است و نسبتاً در اين زمينه‌ها از بقيه قوي‌تر بود. من با او صحبت کردم که آقا من مي‌خواهم تو را معرفي کنم، برنامه‌ات را تهيه کن. اين چارچوب برو با ادبيات خودت بنويس‌. يک دفعه چند تا از اين دوستان آمدند و جلسه‌اي اضطراري گذاشتند که چه کسي را مي‌خواهي معرفي کني؟ گفتم اين، گفتند تو از اين چهار تا، نفر دومي را معرفي کن. يک ساعت با من چانه زدند، مقاومت کردم‌. گفتم نه من با اين آقا صحبت کردم و نمي‌توانم حيثيتش را تخريب بکنم. اين هم رفته، جلسه گذاشته، بحث کرده، آدم ديده و مرتباً اصرار اصرار در اثبات نفر دوم که اين خيلي قوي‌تر و بهتر است که در بعضي جهاتش هم درست بود. اصرار اصرار و من هم انکار و بالاخره بعد از يک ساعت رفتند.



به رئيس مجلس گفتم همان که دوستانتان اصرار داشتند را پذيرفتم

من دوباره نشستم پيش خودم جمع بندي کردم که حالا اين‌ها آمدند، براي من که چهار نفر خيلي فرقي نمي‌کرد حالا اگر بخواهيم اين نفر را بدهيم، دوباره رأي ندهند که اين خوب نيست. بالاخره وزارتخانه آسيب مي‌بيند. با رييس محترم مجلس تماس گرفتم و گفتم که آقا من نظر شما را پذيرفتم. همين کسي که اين دوستان اصرار دارند ما همان را به مجلس معرفي مي‌کنيم. آن آقا را دعوت کردم گفتم آقا مي‌خواهم تو را معرفي کنم، گفت من نمي‌پذيرم . من نمي‌توانم با اين گروه‌ها کار کنم. گفتم آقا مسئله مهم است، نفت است و… حالا اين هم يک بچه رزمنده و دلسوز براي کشور و توانمند. بالاخره ما اصرار کرديم گفت من مي‌روم پيش آيت الله بهجت استخاره مي‌کنم. رفت استخاره کرد خوب نيامد. ما به آن آقايان گفتيم، گفتند نه ما غير از اين نمي‌پذيريم‌. دوباره ما ايشان را خواستيم. گفتيم آقا شرايط عوض شده برو دوباره استخاره کن. رفت استخاره کرد، آيت الله بهجت نمي‌دانست موضوع چيست. گفت من تحت فشار هستم يک کاري را بايد بپذيرم‌. ايشان گفته بود برو بله را بگو، اما اين کار را به تو نخواهند داد. ايشان آمد همين را به من گفت که من رفته‌ام ايشان گفته تو برو و بگو بله اما کار را به تو نمي‌دهند. گفتم بسيار خوب ديگر از من و تو تکليف ساقط است.


آقا به من پيغام داد پس بگير/ گفتم اين‌ها زمان مظلوميت شما ياران شما بودند

من ايشان را معرفي کردم ساعت بعد يکي از همان شش نفري که اصرار مي‌کرد که اين آقا را بايد معرفي کني زنگ زد. گفت آقاي احمدي‌نژاد پس بگيريد. گفتم چه چيزي را پس بگيريد‌. گفت اين آدمي که معرفي کردي اصلاً فاسد است. گفتم عجب! شما ديروز يا پريروز اينجا به من اصرار مي‌کرديد که اين را بگذار. شما از کجا فهميديد ايشان فاسد است. سي سال است که من ايشان را مي‌شناسم و زندگي‌اش را مي‌دانم . بله، بحمدالله وضع مالي‌اش خوب است، اما از آن آدم‌هايي است که اگر الان تکليف بشود اگر در همين جلسه باشد، به او بگويد برو آفريقاي جنوبي زندگي کن، ديگر نمي‌رود خانه وسايلش را جمع کند، از همين جا به فرودگاه مي‌رود. فشار، گفتم من پس نمي‌گيرم. گفت پس نگيري ما نمي‌گذاريم اين وزير بشود.

رفتند يک مشت کاغذ و… که براي هر کسي مي‌شود از اين کاغذها درست کرد. يک کسي يک چيزي مي‌نويسد، نفر دوم يک چيز ديگر مي‌نويسد يا يک کپي مي‌گيرند يک شماره روي آن مي‌زنند، يکي ديگر يک يادداشت روي آن مي‌گذارد و يک دفعه پنج صفحه پرونده مي‌شود. پرونده درست کردند خدمت آقا بردند و فشار سنگين که آقا اگر اين بيايد ما رأي نمي‌دهيم. آقا به من پيغام دادند که ايشان را پس بگيريد. من خدمت ايشان رفتم و گفتم شما که خودتان ايشان را مي‌شناسيد. از 30 سال 25 سال پيش؛ زمان مظلوميت شما اين‌ها ياران شما بودند. ايشان گفتند بله من مي‌شناسم. اما با اين فضايي که درست کردند يا رأي نمي‌دهند يا رأي ضعيف مي‌دهند، بعداً نمي‌گذارند ديگر کار کند. ما به مجلس رفتيم ايشان هم آنجا بود و همان روزي بود که بايد رأي اعتماد مي‌گرفت. بحث‌ها شروع شده بود. آقاي فولادگر و آقاي کامران شايد يادشان باشد. من براي همين قضيه‌اي که خدمت آقا رفتم دير به مجلس رفتم. رفتيم آنجا به ايشان گفتيم آقا برو کنار. همان جا در يک ثانيه نوشت که من خودم تشخيص دادم که بايد کنار بروم.

براي اينکه فشار به دولت نيايد نوشت من خودم به تشخيص خودم کنار مي‌روم. حالا تا اينجا خيلي چيز عادي‌اي ايست. شيرين قضيه بعد ظهر آن روز است، همان آقايي که آمده بود اصرار کرده بود اين را بگذار، بعد به من تلفن زد سعي کن که اين را بردار، به همين دوست ما نامه داده که آقاي فلاني ما شما را مي‌شناسيم، شما خيلي آدم خوبي هستيد، شما بايد به کمک احمدي‌نژاد بروي و اگر نروي روز قيامت نمي‌تواني جواب بدهي، الله اکبر.


جرمش اين بود که با من هماهنگ بود

آن وقت همين آقا هميشه مصاحبه مي‌کند که دولت ناکارآمد است و کارشناسي نمي‌کند. اگر کارشناسي اين است که شما مي‌گوييد، با اين نمي شود يک دکهٔ روزنامه فروشي را اداره کرد چه برسد به يک کشور. چطور مي‌شود با آن کشور ايران را با آن عظمت اداره کرد؟ حالا ته قضيه چيست؟ ته قضيه را برايتان بگويم. اينها ديگر اخبار و اطلاعاتي است که ما از جلسات آقايان مي‌شنويم. گفتند فلاني با احمدي‌نژاد خيلي هماهنگ است. اين جرم اين آقا شده. اين‌ها را من مثال زدم براي اينکه بدانيد. عزيزان من! اجراي عدالت چه در توزيع مناصب و چه در تصميم گيري‌ها کار سختي است. نمي‌خواهم بگويم نشدني است. ما به اندازهٔ توان خودمان بايد در اين مسير برويم و جان‌مان را هم روي. اين گذاشته‌ايم و بدانيد به فضل الهي من يکي کوتاه بيا نيستم. بايد محکم باشيم، خودمان را بسازيم و حوادث را ريشه‌يابي کنيم. چرا اين آقا اين حرف را دارد مي‌زند؟ چرا حرف‌هاي متناقض مي‌زند؟



منبع: آریا


نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر