دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - May 20 2024
کد خبر: 7810
تاریخ انتشار: 28 آبان 1392 16:13
 

به گزارش راه مردم به نقل از انصاف نیوز، از آنجا که در ایران امروز متاسفانه حافظه ها خیلی دوام ندارد، بازنشر مواضع جریانات مختلف در مورد عملکرد فرهاد رهبر اهمیت فراوانی دارد. از این رو گوشه هایی از متن دو بیانیه ی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در مورد مدیریت دانشگاه تهران که هر دو در طول یک سال و نیم اخیر صادر شده اند، جهت تنویر افکار عمومی در مورد دیدگاه بسیج دانشجویی در مورد مدیریت فرهاد رهبر بر دانشگاه تهران مرور می شود.

بسیج دانشجویی در اردیبهشت 1391 در بیانیه ای در مورد فضای موجود در دانشگاه تهران چنین نوشت:

« ... مشخصاً در دانشگاه تهران، نگرشی مورد توجه مسئولان دانشگاه قرار گرفت که به بهانه ی حفظ آرامش عملاً فضا را برای هرگونه فعالیت سیاسی ناهموار می‌کند. مسئولان امر به جای برخورد با اقدامات سیاسی فتنه‌گران، تصمیم گرفتند صورت مساله را پاک کرده و با اِعمال محدودیت‌های روزافزون، دانشگاه را از لحاظ سیاسی به وضعیتی کرخت و منفعل رهنمون شوند.

محدودیت‌های اعمال شده نظیر محدود کردن مهمانان برنامه‌ها به اعضای هیات علمی دانشگاه تهران، سخت‌گیری در اعطای مجوز به برنامه‌های سیاسی، صدور بخشنامه مبنی بر ممنوعیت برنامه ی سیاسی در کوی دانشگاه در ایام انتخابات مجلس نهم و ... تنها بخشی از محدودیت‌های اعمال شده و نتایج مدیریت محافظه‌کارانه و غیرانقلابی دانشگاه است که دامنگیر همه ی تشکل‌های دانشجویی شده است. ریاست محترم دانشگاه، آقای دکتر فرهاد رهبر، در مقاطع مختلف و به بهانه های متعدد با تشبث به خزانۀ ی پایان‌ناپذیرِ «ترس از آن داریم که ...» و «خبر موثق داریم که ...» با اقدامات عادی و طبیعی تشکل های دانشجویی مخالفت می کنند؛ مخالفتی که به جهت شیوۀ ی فردی و متکی بر شخص ایشان در دانشگاه معنایی جز به تعطیلی کشاندن فضای فعالیت های سیاسی دانشجویی ندارد.

در این شرایط نظرات شخص ریاست دانشگاه است که میزان و معیار عمل قرار می‌گیرد، نه قواعد و ضوابط. مثلا شخص ایشان تصمیم می‌گیرند که مجوز برنامه‌ای لغو شود یا مهمانان برنامه‌ای ممنوع‌الورود شوند؛ در حالی که همین مهمانان در دیگر دانشگاه های کشور مانعی برای سخنرانی ندارند و بعضاً از ارکان ثابت برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز هستند. بارها و بارها دانشجویان این جمله را از ایشان شنیده‌اند که "من تصمیم می‌گیرم که..." یا "به نظر من صلاح نیست". آخرین نمونه ی این اقدامات، مخالفت شخص ریاست دانشگاه با اکران فیلم قلاده‌های طلاست که به رغم برگزاری جلسات اکران آن در بسیاری از دانشگاه های کشور به دلایل واهی از پخش آن در دانشگاه تهران جلوگیری شده است. جالب اینجاست است که حتی برخی مدیران میانی دانشگاه در گفتگوهای خصوصی اذعان به موافقت خود با برنامه مذکور دارند ولی مخالفت آقای رئیس فصل‌الخطاب همه قوانین است!

در مقابل، آنچه رخ می‌دهد تسهیل برگزاری برنامه‌های مبتذل و سخیف توسط مسئولان دانشگاه را شاهدیم. برنامه‌هایی نظیر نمایش مختلط در برنامه ی آیین ورودی‌های سال 90، تئاتر مبتذل "پابرهنه در پارک" در دانشکده ی ادبیات، برگزاری برنامه ی "شب چله" در دانشکده ی حقوق در ایام عزاداری سالار شهیدان، برنامه ی "رخدادهای بزرگداشت عید نوروز" در دانشکده ی علوم و برنامه ی مچ‌اندازی بین هواداران تیم‌های استقلال، پیروزی و تراکتور تنها بخشی از این برنامه‌هاست.

ظاهرا مسئولان دانشگاه، دانشگاه را آرام می‌خواهند، حتی اگر بهای آن رخوت جنبش دانشجویی و غیر سیاسی شدن دانشگاه باشد و گویی که چنین دانشگاهی مطلوب مدیریت دانشگاه است: دانشگاهی که در عمل به مثابه یک دبیرستان مختلط باشد و نهایت دغدغه ی دانشجویان را روابط شخصی خودشان تشکیل بدهد. فراموش نکرده‌ایم که رهبری بزرگوار در دوران موسوم به سازندگی از چه تعبیری برای دستانی که در غیر سیاسی کردن دانشگاه می کوشند، استفاده کردند.

ممکن است این شیوۀ مدیریت و سکوت و آرامش مصنوعی حاصل از آن در کوتاه مدت به مذاق برخی افراد و محافل خوش آید، اما آیا چنین آرامشی در بلندمدت پایدار است؟ آیا این به معنای غافل شدن از آتش زیر خاکستر نیست؟ آیا رهبر فرزانه انقلاب از محافظه کاری به مثابه قتلگاه انقلاب یاد نکرده‌اند؟ آیا دانشگاهی با چنین فضایی، امکان تحقق کرسی‌های آزاداندیشی را دارد؟ آیا مسئولان دانشگاه آنقدر که دغدغه ی اجرا کردن طرح دانشگاه تهران 2 را دارند، برای محقق ساختن کرسی‌های آزاداندیشی مد نظر رهبر معظم انقلاب دغدغه داشته‌اند؟ جالب آنکه هرگاه در هریک از زمینه‌ها از مسئولان دانشگاه خصوصا شخص ریاست دانشگاه سوال و مطالبه‌ای صورت می‌گیرد، دست پیش را می‌گیرند و طلبکارانه می‌پرسند "شما دانشجویان چه کرده‌اید؟"

جناب آقای دکتر رهبر!

این برخوردهای سلیقه‌ای و برخاسته از نظرات شخصی شما تا کجا ادامه خواهد داشت؟ تا کی قرار است به اسم تشخیص مصلحت و مصلحت سنجی، "تعیین مصلحت" و "منفعت سنجی" کنید؟

اگر دانشجو که تجسم روح آرمانگرایی جامعه است با عملکرد مدیرانی چون شما به سستی و رخوت بیفتد، اگر آنجا که لازم است فریاد بزند و با ظلم و فساد در جامعه به مقابله برخیزد از بیم هزینه‌های آن سکوت کند، دیگر باید فاتحه آرمانگرایی را در کلیت فضای جامعه خواند و مجلس ختم آرمان‌ها را برگزار کرد.

جناب دکتر رهبر!

سیره معصومین (علیهم‌السلام) و رهنمودهای امام راحل و رهبر معظم انقلاب، همه و همه بر پاسخگو بودن مسئولان تاکید دارند. دربارۀ مسائل و حوزه های مختلف عملکرد حضرتعالی و شرایط فعلی دانشگاه سوال های مختلفی قابل طرح است اما به بهانۀ مسأله اخیر از شما می پرسیم که برای تحقق کرسی‌های آزاداندیشی که بارها و سال‌ها از جانب رهبر عزیز انقلاب بر آن تاکید شده چه کارکرده‌اید؟ آیا بسترهای لازم را فراهم کرده‌اید؟ آیا دانشگاه تحت مدیریت شما مبدا هیچ تحولی هست؟

تا به کی قصد دارید که جنبش دانشجویی را محدود کرده و با به راه انداختن بروکراسی اداری آرمان‌های خالص دانشجویان را در پله‌های دانشگاه محبوس دارید؟

و در آخر به شما یادآوری می کنیم که فرزندان کوچک حضرت روح‌الله در دانشگاه آماده‌اند تا برای بازگشت روح آرمانگرایانه و انقلابی دانشجویی به دانشگاه تهران هزینه‌های لازم را پرداخت کنند و ضامن اجرای فرامین و انتظارات پیر طریق هدایت روح‌الله بزرگ و نایب برحقش امام و مرجع‌مان حضرت آیت‌الله خامنه ای در محیط دانشگاه باشند»

شش ماه بعد در آذر 1391 مجددا بسیج دانشجویی دانشگاه تهران بیانیه ای را منتشر کرد که به خوبی نشان می داد ناامید تر از گذشته خود را در مواجهه با فرهاد رهبر می یابد. در آن بیانیه در بخش دانشگاه تهران چنین آمده بود:

«1 - متأسفانه در سال‌های اخیر شاهد حاکمیت جریانی بر دانشگاه تهران هستیم که با تمسک به نوعی نگاه امنیتی، در حال تبدیل کردن دانشگاه به محیطی سرد و بی روح و عاری از هرگونه آزاد اندیشی، تضارب آرا، مطالبه‌گری و نقادی‌های منصفانه است؛ لغو پی در پی مجوز برنامه‌های بسیج دانشجویی، ممانعت از حضور و سخنرانی چهره‌های برجسته انقلابی و بالاخره شاهکار مدیریت دانشگاه در احضار فله‌ای دانشجویان بسیجی به کمیته ی انضباطی صرفا به دلیل مخالفت با سیاست‌های شخص رئیس دانشگاه و نیز اعمال محدودیت‌های ساده‌لوحانه بر تشکل‌های دانشجویی از جمله مصادیق این مسأله است. این مسأله در کنار سکوت و حمایت ضمنی وزیر علوم و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی منجر به وخیم‌تر شدن هر چه بیشتر وضعیت دانشگاه تهران شده است.

2- یکی از مشکلاتی که در سال‌های اخیر در دانشگاه تهران بروز کرده، آن است که بر خلاف تصور و تبلیغات بیرونی، رئیس آن نسبت به اساتید دلسوز و حزب‌اللهی رویکردی حذفی داشته و همواره بر آن بوده است که تا با بازنشستگی‌های اجباری و نیز دور نگاه داشتن اساتید موجه از مصادر کلیدی، دانشگاه را به وسیله مدیرانی اداره کند که در سابقه‌ی فکری آنها حمایت از جریان‌های سیاسی تندرو و اپوزیسیون نیز دیده می‌شود؛ از مصادیق بارز این ادعا اعمال فشار و با کارشکنی در مسیر رئیس آگاه و دلسوز و مبارز پردیس کشاورزی که در برابر تصمیم کاسب مابانه تبدیل کاربری زمین‌های کشاورزی پردیس به کاربری تجاری مقاومت می‌کرد و عزل وی و تحت تعقیب انضباطی قراردادن و بازنشستگی اجباری و غیرقانونی جمعی دیگر از استادان حزب‌الهی پردیس کشاورزی دانشگاه تهران است. رویه‌ای که متأسفانه با حمایت ضمنی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز مواجه شده است.

3- از دیگر مسائل تأسف‎بار دانشگاه تهران آن است که به رغم شعارهای مکرر وزیر علوم مبنی بر جذب اساتید متعهد به انقلاب اسلامی شاهد آن هستیم اساتیدی به دانشگاه تهران جذب می‌شوند که نه تنها سابقه‌ی همراهی با نظام و انقلاب را ندارند که حتی هنوز نظام مقدس جمهوری اسلامی طعم تلخ ضربات مهلک آنها را بر پیکر خود به کام دارد؛ عدم شفافیت رویه‌ها و حکومت رابطه به جای ضابطه امری رایج گردیده و راه را برای استفاده فرصت طلبان بی درد و ریا کار گشوده است.

4- مسأله دیگر تصمیمات فردی و نسنجیده شخص رئیس دانشگاه است که منجر به دور شدن دانشگاه از یک محیط آکادمیک می‌شود. به عنوان نمونه تغییر شکل خدمات آموزش دانشگاه که ظاهرا بر اساس تصمیمات سلیقه‌ای و بدور از هرگونه نیاز سنجی ها انجام شده است موجب گردیده بر خلاف گذشته، دانشجویان در فضایی مغایر با کرامت انسانی و پس از اتلاف وقت های فراوان درخواست‌های اَموزشی خود را پیگیری ‌کنند و یک فرآیند ساده مانند صدور مدرک تحصیلی یا حتی گواهی اشتغال به تحصیل ممکن است روزها و ماه‌ها به طول انجامد. علاوه بر این می‌توان به اقداماتی چون تأسیس یک‌شبه و فاقد کارشناسی دانشکده‌ی علوم و فنون و گروه جامعه‌شناسی اسلامی دانشکده علوم اجتماعی به عنوان مصادیق دیگری از همین مسأله اشاره کرد. در این میان ریاست محترم دانشگاه از برخی وظایف اساسی خویش نیز غفلت نموده است؛ عدم پیگیری حمله نیروهای لباس شخصی و نیروی انتظامی در 25 خرداد 88 به کوی دانشگاه و ضرب و شتم دانشجویان متدین از مصادیق این موضوع است، که حتی شائبه رضایت و همراهی مدیریت دانشگاه را نیز در اذهان پدید آورده است»

-------------

به گزارش انصاف نیوز، به گواه این بیانیه های بسیج دانشجویی، فرهاد رهبر هیچ یک از حداقل انتظارات یک «مدیر ارزشی و انقلابی» را برآورده نکرده بود. آیا حال از سر سیاسی کاری نیست که عده ای مدافع او شده اند؟ آیا درباره ی مدیری که بسیج دانشجویی در مورد او چنین قضاوتی دارد می توان لقب «معتدل» را به کار برد؟ آیا همه چیز در این کشور فقط باید فدای همسویی های سیاسی شود؟
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر