این روزنامهنگار افزود: اگرچه در تاریخ روابط فرهنگی - ادبی میان شخصیتهای فرهنگی و نویسندگان ایران و لهستان همیشه ما شخصیتهایی برجستهای داشتهایم که عشق، علاقه و نگاهی خاصی به فرهنگ ایرانی داشتند. وقتشان را صرف ترجمه، تفسیر یا گسترش فرهنگ ایران در لهستان کردند. او نیز در زمرهی آن شخصیتهای بزرگی است که در تاریخ ایرانشناسی، در سرزمین لهستان در حفظ، توسعه و گسترش زبان فارسی جایگاه و اهمیت خاصی دارد.
وی در ادامه به مروری بر زندگی این ایرانشناس پرداخت و تصریح کرد: وی از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ به تدریس در انستیتو پژوهشهای فرهنگی دانشگاه «ووج» و مشارکت در کنگرههای ادبیات تطبیقی و تالیف مقالههایی در زمینه فرهنگ و ادبیات فارسی مشغول بود. سال ۱۹۸۹پس از گرفتن بورسیه،در دانشگاه تهران در سطح دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت. سال ۱۹۹۷ از پایاننامهاش با نام «تصحیح انتقادی و بررسی ساختار رمزی سیرالعباد الی المعاد سنائی غزنوی» دفاع کرد.
او گفت: اسموژینسکی شعر بلند و معروف سهراب سپهری با نام «صدای پای آب» را هم به لهستانی ترجمه کرد که سال ۱۹۹۳ در لهستان به چاپ رسید. البته تلاشهای این ایرانشناس لهستانی به دو کتاب یادشده محدود نماند. وی اقدام به برپایی نشستهایی متعدد با هدف معرفی فرهنگ، ادبیات و هنر ایرانی در لهستان کرد و آنجا از شعر و موسیقی تا صنایع دستی و لباسها و غذاهای ایرانی را معرفی کرد. همچنین در فاصلهی سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۰۰ به ارائهی آموزش در زمینه ایرانشناس لهستانیدرسهای تاریخ ادبیات پرداخت.
منصور ثروث نیز دربارهی ویژگیهای «مارِک اسموژینسکی» اظهار کرد: برای روشن شدن اهمیت مارِک اسموژینسکی که بعدها نیز نام «حسین» را بر خود گذاشت، پس از ازدواج با همسر ایرانی وی رخ داد.
او افزود: وقتی ما از کلمهی ایرانشناسی در کشورهای خارج صحبت میکنیم مقولهی بسیار گستردهای است و شاید بتوان گفت تعریفناپذیر است. ایرانشناسها به چه چیزی اهمیت میدهند، چه کار میکنند .
وی ادامه داد: بعضی از ایرانشناسها را دیدهام که اصلاً فارسی نمیتوانند حرف بزنند. بعضیها از طریق زبانهای دیگر ایران را میشناسند. افرادی هستند که با تکیه بر منابع عربی، ترکی، انگلیسی ، آلمانی، فرانسه و روسی سعی میکنند ایران را بنشاسند و معرفی کنند. کما اینکه در لهستان نیز وقتی اساس و بنیان ایرانشناسی گذاشته شده است این کار توسط یک استاد عربیدان بود، نه فارسیدان. ولی به مرور با زبان فارسی آشنایی پیدا کردند، آموختند و اکنون زبان اول در بخشهای ایرانشناسی در کراکف و ورشو به طور جزئیتر در بعضی از دیگر دانشگاههای لهستان زبان فارسی است.
او در ادامه با مروری بر جریانهای مختلف ایرانشناسی در غرب تصریح کرد: اگرچه در میان ایرانشناسهایی که زیاد به ایران رفتوآمد کردند یا با زبان فارسی آشنایی پیدا کردند،حتا خیلی اوقات دقیقا فارسی ادبی را صحبت میکنند.من سه نفر را در لهستان دیدهام که فارسی را مانند ایرانیها، با آن طنزها، شوخیها و ظرایف پنهان زبان فارسی صحبت میکردند، آقای منصور میخالاک که او هم همسر ایرانی انتخاب کرد، مترجم رسمی سفارت ایران بود، در آنجا نیز تدریس میکرد و اکنون نیز استاد دانشگاه ورشو است و فارسی را فوقالعاده میداند. شما نمیتوانید تشخیص دهید وقتی او فارسی صحبت میکند غیرایرانی است. پیشتر از او نیز آقای اسموژینسکی است. اسموژینسکی بسیار فصیح، در مکالمه به معیار فارسی و در نوشتنی به نوشتن معیار زبان فارسی وارد بودند. البته اگر او عمری طولانیتر پیدا میکرد، میتوانست یکی از مترجمان بسیار مطرح متنهای مهم زبان فارسی باشد.
او گفت: متأسفانه عمر کوتاهی و بیماری سرطان به وی مهلت نداد. ولی همین مقدار اندکی که بقیهی دوستان سخنران دربارهاش سخن خواهند گفت نشان دهندهی این است که او تا چه اندازه تبحر در زبان فارسی داشت. برای خود ما هم فهمیدن شعر شاملو به این آسانی نیست، شعر فروغ به این راحتی نیست، ادبیات معاصر به ویژه در شعر فهم و درکش به این راحتی نیست ولی اسموژینسکی بسیار عالی اینها را درک میکرد و شعر شاملو را به زبان لهستانی ترجمه میکرد و همین نشان میداد که چه قدر در این کار قوی است.
در ادامه با دعوت علی دهباشی، پیوتر کوزوفسکی دانشآموختهی زبان فارسی در لهستان و کارمند سفارت لهستان در تهران به ایراد سخن پرداخت و گفت: متاسفانه افتخار نداشتهام شخصاً با زنده یاد مارِک اسموژینسکی از نزدیک دیدار داشته باشم فقط میتوانستم از راه میراثشان کمو بیش با کارش، با شخصیتش، با روحیهاش آشنا شوم. با آثاری که ترجمه میکردند، از راه صبحت با دوستان، به خصوص با دوستان ایرانیاش. واقعاً تأثیرگذار بود. ما هیچ وقت یکدیکر را ندیدیم ولی زندگیاش برای ما دانشجویان ایرانشناسی در واقع هدفی را نشان میداد.
او ادامه داد: اگر واقعا با شوق و ذوق کار کنیم، در یادگیری زبان، در آموختن فرهنگ ایران، میتوانیم به حدی بالا برسیم. به عنوان یک دیپلمات لهستانی میگویم؛ ما دیپلماتها نمایندهی یک کشور در یک کشور دیگر هستیم، ولی کسانی مثل زندهیاد مثل دکتر اسموژینسکی بیشتر از دیپلمات هستند. او به گونهای هم نمایندهی لهستان در ایران بود، ولی نمایندهی ایران در لهستان هم بود. در واقع یک پل ارتباطی به اصطلاح وجود داشت، به همین دلیل ارزشش بسیار بیشتر از کار ماست.
محمد دهقانی نیز به مرور خاطرههای آشنایی و دوستیاش با مارِک اسموژینسکی پرداخت و اظهار کرد: آشناییام با مارِک اسموژینسکی،یا به تعبیر فارسی مارِکِ اسموژینسکی، همانطور که خودش آن را با کسرهی اضافی مثل ما ایرانیها تلفظ میکرد،سال 1375 آغاز شد.واسطهی آشنایی ما یک کار علمی بود. دوست عزیزم دکتر مصطفی موسوی که اکنون در دانشگاه تهران مشغول به کار است. استاد ادبیات، او در آن موقع در سازمانی کار میکردند، به نام « فهرستخوان» و کار این نهاد یا سازمان این بود که فهرست نسخ خطی فارسی را در سراسر کتابخانههای جهان جمعآوری کند و چون این فهرستها به زبانهای مادری آن کشورها و سرزمینها بودند، باید به فارسی ترجمه میشدند و در اختیار همه قرار میگرفتند، من ویراستار کار مارِک بودم. تصور میکنم سالهای زیادی گذشته است. فهرست نسخ خطی فارسی در دانشگاه کراکف، دانشگاهی که وی بعدها به عنوان استاد زبان و ادبیات فارسی در آنجا مشغول خدمت شد. من زبان لهستانی نمیدانستم در واقع ترجمهی فارسی مارِک را میخواندم و سئوالهایی را برایم پیش میآمد یادداشت کردم و زیرش خط کشیدم و علامت زدم که طبعا باید با خودش مطرح میکردم .
او ادامه داد: پیش از این یک بار مارِک را در دانشگاه تهران دیدم. یکی از دوستانم او را به من معرفی کرد و وقتی با او حرف زدم اصلاً تصور نکردم که خارجی است. فکر کردم ایرانی است که حداکثر یک ته لهجهای شبیه ارامنه داشت.ولی اصلاً تصور نمیکردم ایرانی نباشد. وقتی با او قرار گذاشتم تا دربارهی متن و سئوالهایم گفتوگو کنیم بیشتر با هم آشنا شدیم و متوجه شدم یک نوع معصومیت کودکانه در او وجود دارد، همین مرا خیلی جذب کرد. آشنایی ما از آن کار فراتر رفت و کم کم با هم دوست شدیم. این دوستی بعد از برگشتن او به لهستان ادامه داشت و وقتی هم به ایران سفر میکرد حتما به
دیدنم میآمد و رابطهی خیلی گرمی داشتیم.
وی ادامه داد: من این آدم را دوست داشتم، هم به واسطهی خودش چون آدم بسیار صیمیمی و دوست داشتنی بود و هم به واسطهی این که اطلاعاتی راجع به لهستان مانند مردم لهستان و مقاومتهای آنها در مقابل هجومها و بلاهایی که بر سرشان آمد، دستکم از قرن هجئهم به بعد داشتم. مقاومت آنها در جنگ اول و دوم و بعد هم در مقابل نظام شوروی و مارِک را به علت ملیتی که داشت دوست میداشتم.
او اضافه کرد: مارِک یکی دو ماه قبل از درگذشتش به من تلفن زد. به من تلفن زد و گفت: دارم مطلبی دربارهی ادبیات عرفانی یا فقط آثار عطار مینویسم و از من یکی دو کتاب در ایران خواست. نسخه جدید مصیبتنامه بود تصحیح دکتر شفیعی کدکنی و یکی کتاب زبان حال در ادبیات فارسی نوشتۀ دکتر نصرالله پورجوادی. من هر دو کتاب را تهیه کردم و قرار شد کتابها را توسط خواهر خانم ایشان به لهستان بفرستم. من منتظر تماس ایشان ماندم که خبری نشد که متأسفانه خبر درگذشت. ایشان رسید. در واقع خیلی پیش از آنکه من گمان میبردیم او از قفس پرید و این کتابها در کنج قفسه ماندند.
به گزارش ایسنا، در این مراسم پیام تصویری آنا کراسنا ولسکا رئیس بخش ایرانشناسی و زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کراکف پخش شد در بخشی از این پیام آمده بود: «مارِک اسموژینسکی یک شخص استنثایی بود. ما چندین سال با هم همکار بودیم، در دانشگاه کراکف در لهستان. ایشان هم وقتی آمدند ، بعد از سالهای طولانی که در ایران بودند و با دکترایی که از دانشگاه تهران گرفته بودند به لهستان آمدند و با انبانی از دانستهها و تجربههایی که با خود آورده بودند. البته کار اول ایشان روی ادبیات کلاسیک ایران بود اما به ادبیات مدرن ایران هم علاقه خیلی زیادی داشتند و کم کم در نوشتههایشان، در پژوهشهایشان به کارهایی روی آوردند که در اواخر زندگیشان بود و متأسفانه زندگی کوتاهی بود اما پربار،به سوی ادبیات معاصر رفتند که همیشه به آن علاقه داشتند و خیلی با دقت دنبال میکردند. با دانشمندان و روشنفکران ایرانی در تماس مستقیم بودند، خیلی از آنها را میشناختند و خیلی زیاد سلسله تحولات کار و اندیشههای ایران مدرن را دنبال میکردند و چیزی در کار ایشان به خصوص برای من اهمیت داشت ، تحقیقات ایشان روی پست مدرنیسم در ادبیات ایران بود .
در ادامهی این پیام آمده است: «متأسفانه این کار را ایشان شروع کردند با برخوردی خیلی خاصی و خیلی هم مبنی بر اساس تحقیق نظری و آشنایی نظری بر ادبیات لهستان و میتوانستند از این زیربنای نظری برای تحلیل و بررسی و ارزیابی ادبیات مدرن ایران استفاده کنند . کار دیگری که ایشان کردند و خیلی هم ارزش داشت ترجمه اشعار لهستانی به زبان فارسی بود و به خصوص اولین ترجمه اشعار شیمبورسکا که با همکاری دو ایرانی انجام دادند. آقای چوکا چکا و شهرام شیدایی که ایشان هم متأسفانه مرحوم شدهاند و جایشان هم اینجا خیلی خالی است. و چیزی هم که باید گفت این است که مارِک اسموژینسکی در دانشگاه مشغول تدریس بود، به عنوان استاد و در میان ایرانشناسان هم کار عظیمی کرد، یعنی زبان فارسی زنده و فرهنگ معاصر و ادبیات معاصر را به بچهها معرفی میکرد، به عنوان شخصی که شخصاً تجربه کرده است و قشنگ میشناسد و البته میزان آشنایی ایشان به زبان فارسی هم فوقالعاده بود. یعنی مثل یک ایرانی، یک ایرانی اصیل فارسی صحبت میکرد.و فکر میکنم ایران، مردمش و فرهنگش را خیلی دوست داشت و همیشه باید در یادها بماند و به عنوان یک ایرانشناس بزرگ شناخته بشود.»
در ادامهی این مراسم پیام صوتی ایونا نویسکا دیگر از ایرانشناس لهستانی و از دوستان نزدیک اسموژینسکی نیز پخش شد. در بخشی از این پیام آمده بود: «این شب، شب یک شخص بسیار خاصی هست. یکی از بزرگترین ایرانشناسان لهستانی و تا امروز هم تنها ایرانشناسی که در خود ایران دکترا ادبیات را گرفته است. تازه، او نه فقط ایرانشناس بلکه ایراندوست بوده است و به قدر یک میهن پرست ایرانی، عاشق ایران بود. هر چند زادگاهش لهستان بود، وطن معنوی مارک بدون شک سرزمین مولوی و سنایی و حافظ و... بوده است.»
همچنین مریم مجردی دبیر اجرایی انجمن دوستی ایران و لهستان نیز لوح یادبودی را از طرف این انجمن به هایده وامبخش همسر ایرانی این ایرانشناس فقید لهستانی اهدا کرد و متن پیام این لوح تقدیر قرائت شد.
هایده وامبخش نیز در سخنهایی با دوستداران همسرش گفت: سه سال و اندی از رفتن مارک میگذرد. من با هیچکس در مورد مارِک صحبت نکردم و امروز هم برایم کمی سخت است و خصوصیاتش را که دوستان میدانند. بُعد علمی را که همه میدانند. علاقه شدید مارِک به علم و هنر بود. یکی از اصلیترین تخصصهای او شعر و علاقه به شعر فارسی بود، خواه شعر کلاسیک و خواه شعر معاصر. بعضی از نمونههایش، ترجمه اشعار سهراب سپهری، ترجمه صدای پای آب این شاعر بود که سالها پیش انجام شده است. در زمینه عرفان نیز خیلی علاقمند بود. مارِک خیلی زیاد عرفان را میفهمید، چون آکادمیک خوانده بود و از نظر احساسی هم خیلی نزدیک بود، نمونهاش هم همان پایان نامه سنایی است و ترجمۀ اشعار مولاناست ، 23 غزل از مولانا وقتی تمام شد مارِک در بیمارستان بود. وقتی من کتاب را برای مارِک بردم که روی تخت بیمارستان بود، خیلی خوشحال شد.
وی ادامه داد: او به تاریخ علاقه داشت، بخشی از تاریخ ایران که مربوط به دورهی صفویه بود کار مارِک به زبان لهستانی بود. او به تصوف علاقه داشت. ترجمهی عقل سرخ سهروردی که البته هنوز چاپ نشده است که امیدوارم کارهایی انجام بشود.
سخنران پایانی الیاس فرزند مارِک اسموژینسکی بود که از برپایی این برنامه تشکر کرد.
این مراسم با همکاری سفارت لهستان، مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن دوستی ایران و لهستان در کانون زبان فارسی برگزار شد.