زاخاری عزیز (dear Zachary)
این فیلم مستند در صدر فهرست ما جای میگیرد. کسانیکه این فیلم را دیدهاند، تصدیق خواهند کرد که فیلمی بسیار عالی است اما هرگز نمیتوان آن را برای بار دوم تماشا کرد. فیلم در سال 2008 منتشر شد و در آن کورت کوئن، کارگردان فیلم، داستان دوست و مشوق قدیمی خود، اندرو بگبای را بازگو میکند. اندرو پس از ملاقات شرلی، زنی که 13سال از او بزرگتر است، عاشق او میشود. آن دو پس از مدتی صاحب پسری به نام زاخاری میشوند در حالیکه به تدریج مشخص میشود که شرلی ثبات روانی ندارد. تعریف ادامه داستان، شما را از تجربه جذاب تماشای فیلمِ بینظیر کوئن محروم میکند. تجربهای که قلب شما را پارهپاره خواهد کرد.
مرثیهای برای یک رویا (requiem for a dream)
تصویری که دارن آرونوفسکی از اعتیاد به ما نشان میدهد، آنچنان مسحورکننده و آزاردهنده است که نمیتوان به آسانی فراموش کرد. داستان روایت چهار شخصیت است. هری که معتاد به هرویین است اغلب اوقاتش را با ماریون (طراح ناموفق مد) و بهترین دوستش تایرون (فروشنده مواد) میگذراند. هری و تایرون به دنبال به دست آوردن پول کلانی از راه فروش موادمخدر هستند و ماریون هم در حالی که اعتیاد آنها و ناامیدی توام با آن شدت میگیرد، با آن دو همراه میشود. فیلم همچنین روایت سارا، مادر هری است که علاقه عجیبی به تماشای تلویزیون دارد. او در رویای شرکت در یک مسابقه تلویزیونی تلاش میکند با خوردن قرصهای لاغری به وزن ایدهال دوران جوانیاش برسد تا بتواند لباس قرمز رنگ مورد علاقهاش را بپوشد، اما قرصها در واقع آنچه به نظر میآیند، نیستند. آرونوفسکی بر مسائلی انگشت میگذارد که گرچه ممکن است در ابتدا بسیار ساده و بیضرر به نظر آیند، اما در نهایت به سلاح مخربی تبدیل میشوند. استفاده تفریحی از مواد به اعتیادی کشنده میانجامد، تلویزیون از سرگرمی یک زن تنها به دشمن او تبدیل میشود و یخچالی که به صورت قاتل آن عمل میکند. پایان فیلم به طرز بسیار گزندهای تلخ است. هر چهار شخصیت داستان به انتهای راه میرسند. هیچ بینندهای پس از دیدن صحنهای که ماریون که اکنون تنها و بیکس شده، برای به دست آوردن اندکی مواد به تنفروشی روی میآورد، هرگز آدم قبلی نخواهد بود.
بازیهای مسخره (funny games)
میشاییل هانکه، فیلم شخصی خود به نام بازیهای مسخره را در سال 2007 با بازی نائومی واتز و تیم راس ساخت. فیلم، داستان خانوادهای سه نفره را روایت میکند که برای تفریح به ویلای خود در کنار دریاچه میروند که دو جوان خوشپوش با رفتاری دوستانه برای گرفتن تخممرغ به منزل آنها مراجعه میکنند؛ اما درنهایت اعضای خانواده را مورد شکنجه و آزار بسیار قرار میدهند، در حالیکه آن را بخشی از یک بازی مسخره میدانند که روی آن شرطبندی کردهاند. بازیهای مسخره فیلمی بسیار تکاندهنده با خشونتی بیوقفه است، خشونتی که گویی تسلسلوار ادامه خواهد یافت. نمادیترین صحنه فیلم جایی است که دیوار میان تماشاگر و فیلم کنار زده میشود و بیننده خود را جزئی از فیلم میبیند.
برگشتناپذیر (irreversible)
فیلم گاسپار نوئه روایتی از آزار و انتقام است. یک زن (مونیکا بلوچی) مورد آزار قرار میگیرد و مردی که شیفته اوست (با بازی وینست کسل، همسر واقعی بلوچی)، در جستوجوی عاملان آن، دست به انتقامی بسیار وحشتناک میزند. تمام داستان فیلم برعکس به نمایش میآید یعنی ابتدا سکانس آخر داستان و بعد سکانس یکی مانده به آخر، نمایش داده میشود و در پایان فیلم سکانس اولی که میتوان برای داستان در نظر گرفت به تصویر کشیده میشود. فیلم دارای صحنههای بسیار غیرقابل تحمل و تهوعآوری است که کارگردان آگاهانه در فیلم گنجانده تا بیننده را در تجربه وحشت در درونیترین لایههای آن شریک کند. در سکانس آغازین فیلم شاهد حرکات سرگیجهآور دوربین هستیم که القاگر ناامیدی، آشفتگی و اضطراب است. این فیلم شاهکاری است که تماشای آن، تجربهای دشوار و طاقتفرسا خواهد بود.
یونایتد 93 (united 93)
پل گرینگـــــرس کارگـــردان فیلم با استفاده از اطلاعات به دست آمده از جعبه سیاه پرواز
United Airline Flight 93 این فیلم را ساخت. هواپیما به همراه سه هواپیمای دیگر در جریان وقایع ۱۱ سپتامبر ربوده میشود؛ اما به دلیل تاخیر در پرواز، مسافران آن از برخورد هواپیماهای دیگر مطلع شده و با هواپیمارباها درگیر میشوند و در این میان به دلیل ارتفاع کم، هواپیما به زمین برخورد میکند. اگرچه همگی پایان داستان را میدانیم، اما در طول فیلم امیدی در وجودمان است که شاید اینبار پایان داستان متفاوت باشد. این جادوی سینماست. فرار به دنیایی که میتوان در آن پایان جدیدی خلق کرد و تاریخ را از نو نوشت. گرینگرس برای بازسازی یکی از بزرگترین تراژدیهای تاریخ معاصر، وقایع داخل هواپیما را با استفاده از مکالمات تلفنی لحظات آخر مسافران با اعضای خانوادهشان ساخته است. این فیلم، روایتی درخشان از همبستگی انسانها در هولناکترین شرایط است. کارگردان واقعیت را به طرز عریانی به تصویر میکشد و هرگز تلاش نمیکند با استفاده از جلوههای هالیوودی داستان را رقیق کند. تماشای این فیلم تجربهای است شگرف که هرگز نمیتوان بیواسطه آزمود.
بهشت گمشده (paradise lost)
این فیلم مستند (اولین فیلم از سهگانه آن) روایتی است از سه پسر نوجوان اهل آرکانزاس که به جرم قتل سه پسربچه در جنگل دستگیر و محکوم میشوند. اگرچه شواهد بسیار اندکی در دست است، اما آنها تنها به خاطر ظاهرشان و شایعات موجود مجرم شناخته میشوند. شواهد و قراینی ضعیف که سالها بعد زیر سوال رفته و اشتباهبودن آنها روشن میشود. پس از گذشت 20سال، آزمایش دیانای بیگناهی هر سه را اثبات میکند. فیلم بهشت گمشده تنها مستندی غمانگیز از زندگی نوجوانانی نیست که عمر خود را به خاطر جرمی که هرگز مرتکب نشده بودند در زندان گذراندند، بلکه کیفر خواستی علیه بیعدالتی دستگاه قضایی است. اگرچه گنجاندن این فیلم در این فهرست ممکن است عجیب به نظر آید اما داستان دیوانهکننده و دادرسی تاسفبار به همراه صحنههایی بیپرده از اجساد سه کودکی که در جنگل به قتل رسیدهاند، فیلم را بسیار تاسفآور میکند.
فهرست شیندلر ( schindler’s list)
شاهکار استیون اسپیلبرگ درباره هولوکاست، داستان اسکار شیندلر (با بازی لیام نیسون)، تاجری آلمانی است که زندگی هزاران یهودی را با دادن کار به آنها در کار خانهاش نجات میدهد. اسپیلبرگ فیلم خود را به صورت سیاه و سفید ساخته است تا بیننده را بیپرده با واقعیت هولوکاست و جنایات جنگی نازیها روبهرو کند. سکانسهایی که در آن زندانیان یهودی به خیال حمامکردن، برهنه به اتاق مرگ فرستاده میشوند، اگرچه بسیار هولناک هستند اما تمام آن رنجی نیستند که قربانیان نازیها متحمل شدند. فیلم اسپیلبرگ، تصویری صادقانه و بدون انحراف از واقعیت است، تصویری که بهطور اجتنابناپذیری خشن و آزاردهنده است. کارگردان برای نشاندادن زندگی مردی که هزاران انسان را نجات داد، ناگریز ما را با جنایتهای مردی روبهرو میکند که میلیونها انسان را به کام مرگ فرستاد.
درون (inside)
هنگامی که پای فیلمهای ترسناک به میان میآید فرانسویها به خوبی از ظرافتهای تصویری باخبرند. فیلم «درون» داستان زنی به نام ساراست که همسرش را بهتازگی در جریان یک سانحه رانندگی از دست داده و در روزهای آخر بارداری خود بهسر میبرد. یکروز قبل از زایمان، سارا با یک زن مرموز سیاهپوش ملاقات میکند که میخواهد به هر طریقی نوزاد سارا را از او بگیرد. همانطور که قابل حدس است، در فیلم صحنههای خشن استفاده از قیچی، چاقو و نماهایی از سطل خون بسیار وجود دارد. این فیلم، به خوبی ترسهای یک زن باردار را با درونمایهای تیرهوتار به تصویر میکشد. فیلم به طرز بیامانی خشن، هولناک و اندوهبار است. در صورتی که قادر باشید 10دقیقه آخر فیلم را تحمل کنید، بیشک هرگز نخواهید توانست آن را برای بار دوم تماشا کنید.
به خلأ وارد شو (enter the void)
گاسپار نوئه با ملودرام توهمزای خود وارد این فهرست شد. فیلم درباره پسری به نام اسکار است که هنگام تحویل مواد در محل قرار «Void» مورد اصابت گلوله پلیس قرار گرفته و کشته میشود. اما پس از مرگ با شناورشدن در فضا شاهد زندگیای است که بدون حضور او جریان دارد. بیشتر فیلم پر از نورهای رنگین و نئون است. بهخصوص صحنه آغازین با استفاده معنیدار از چراغهای چشمکزن که بسیار دیدنی است. فیلم از شاتهای گیجکننده از دید اول شخص و سکانسهای توهمآور همراه با صحنههای عریان جنسی پر است.
کشتهشدگان (martyrs )
دیگر فیلم دلهرهآور فرانسوی که به این فهرست راه پیدا کرده، فیلم خشن پاسکال لژیه است. در آغاز فیلم، دختر کوچکی را میبینیم که میکوشد از دست گروهی که او را شکنجه میکنند فرار کند. در ادامه دخترک با کمک دوستش آنا که در یتیمخانه با او آشنا شده است تلاش میکند تا از افرادی انتقام بگیرد که او را در کودکی دزدیده و مورد شکنجه قرار داده بودند. اما نمیتواند از نیروهای تخریبگری که او را احاطه کردهاند بگریزد. بازگویی ادامه داستان گرهها و جذابیت داستان را لو میدهد. فیلم به طرز انکارناپذیری بدبینانه و بیوقفه خشن و بیرحم است. لژیه فیلم را در دوران افسردگی عمیق خود نگاشته است. در این فیلم آنچنان صحنههای غرق خونی مشاهده میکنید که نمیتوانید آن را تا آخر تحمل کنید بدون اینکه در خودتان فرو روید یا چشمانتان را ببندید. فیلم محتوایی جهانی، ژرف و صادقانه دارد.
عشق( amour)
تمامی فیلمهای میشاییل هانکه را میتوان در این فهرست قرار داد. اگرچه تمامی فیلمهای او بسیار خوشساخت هستند، اما به سختی میتوان خود را برای تماشای مجدد آنها متقاعد کرد. فیلم عشق در سال 2012 روی پرده رفت و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد. علاوه بر این در شصتوپنجمین دوره جشنواره کن، موفق به دریافت نخل طلا شد. داستان فیلم همانطور که از نامش پیداست، کنکاشی است درباره عشق، عشق از نگاه زوج پیری که با مرگ روبهرو میشوند. یک زوج سالخورده که سابقا استاد موسیقی بودهاند از دیدن گذشته و زندگی خود لذت میبرند، اما سکتهای باعث از کار افتادن دست زن میشود و شوهر به مراقبت از او میپردازد، در حالی که سلامتی زن روزبهروز رو به اضمحلال میرود. هیچ اثری از خون و تصاویر مشمئزکننده در فیلم وجود ندارد؛ هیچ اثری از خشونت ذاتی دیده نمیشود؛ تنها این واقعیت تلخ که همه ما پیر میشویم و خواهیم مرد، وحشتی که ما و کسانیکه دوستشان داریم با آن مواجه میشوند. اندوهبارتر از سلامتی رو به تحلیل زن، زندگی مردی است که خود را وقف همسرش میکند و نیز تلاش آنها در جستوجوی عزت نفس در حین ناامیدی و اجتناب ناپذیری مرگ.
ضدمسیح (antichrist)
همانند هانکه، لارس فون تریه، کارگردان دیگری است که اغلب فیلمهایش تحسینبرانگیز هستند، اما آنچنان مایوسکننده و تیرهوتار که ممکن نیست بخواهید آنها را دوباره ببینید. ضدمسیح در سال 2009 روی پرده رفت. فیلم درباره زن و مردی است که بر اثر غفلت و بیتوجهی کودک خود را از دست میدهند. زن (شارلوت گینگزبورگ) بعد از دست دادن فرزندش دچار بیماری روانی میشود و مرد (ویلم دافو) او را به کلبهای در دل جنگل میبرد تا با غم و گناه ناشی از مرگ فرزند کنار بیاید. بازیهای فیلم بسیار درخشان هستند. زن که سالها قبل برای پایاننامه دانشگاه خود تحقیقی درباره شیطان وجودی زنان داشته، تمامی تحقیقات خود را در جایی از کلبه مخفی کرده است. مرد آنها را مییابد و به مطالعه آنها میپردازد و درمییابد که این تحقیقات برای زن بسیار بیش از آنچه او فکر میکرده اهمیت دارند. فیلم نشانگر تفکرات زنانی است که متقاعد شدهاند به خاطر جامعه و تاریخ از خودشان متنفر باشند. زن به این باور رسیده است که زنان موجوداتی هستند که شیطان به راحتی میتواند درون آنها رخنه کند و آنها را وادار به آن کند تا تمامی پاکیهای زندگی خود را به آتش بکشند. فیلم ضدمسیح، فیلمی هنرمندانه، اما پر از صحنههای هولناک مثلهکردن و قطع عضو، بسیار خشن و درباره روانشناسی جنسیت است.
سالو یا 120 روز در شهر گناه
(Salo, or the 120 Days of Sodom)
یکی از منزجرکنندهترین فیلمهایی که تاکنون ساخته شده فیلم سالو اثر پیر پائولو پازولینی است. فیلم براساس کتابی از مارکی دو ساد، نویسنده سادومازوخیست فرانسوی است و روایت چهار مرد ثروتمند و هوسباز فاشیست در ایتالیای اواخر دوران موسولینی در 1943 است. این چهار مرد، 18دختر و پسر نوجوان را میدزدند و آنها را وادار میکنند به انواع اعمال خشن سادیستی دست بزنند. نوجوانان مورد انواع آزار و شکنجههای جسمی و روانی قرار میگیرند. سالو هنوز هم در بسیاری از کشورها به خاطر صحنههای خشن و سادیستی، آزار جنسی، کندن پوست سر، داغ گذاشتن روی بدن و... ممنوع است. وحشتناکتر از همه صحنههایی است که در آن قربانیان مجبور به خوردن مدفوع یکدیگر میشوند. اگر توانستید فیلم را تا آخر ببینید متوجه ارزش فیلم خواهید شد. قدرت جنسی، شکاف طبقاتی، سوءاستفاده ثروتمندان از فقرا و... (آنچه امروزه نیز ادامه دارد). فیلم مستندی از وحشت فراگیررژیم نازی است. آنچه مسلم است اینکه شما هرگز نمیخواهیدفیلم را برای بار دوم تماشا کنید.
پذیرش (compliance)
فیلم کریگ زوبل با نام پذیرش براساس یک داستان واقعی ساخته شده است، اما به قدری ترسناک و آزاردهنده است که قبول واقعیبودن آن را دشوار میکند. مردی که خود را افسر پلیس معرفی میکند به یک فستفود تلفن میزند و مدیران (ان داود) را متقاعد میکند که یکی از کارمندان او (دریما واکر) مقداری پول از یکی از مشتریان دزدیده است. مرد به طرز سازمانمندی مدیر را متقاعد میکند که کارمندش را زندانی و تفتیش بدنی کند. به تدریج مدیر میپذیرد که دخترک را بیش از پیش تحقیر کند. کسانی که برای پذیرش پیشنهادهای شیطانی تلفنکننده استعداد بسیاری از خود نشان میدهند. فیلم براساس داستان واقعی مردی است که با جایزدن خود به عنوان افسر پلیس با تماس با فستفودها، کارگران آنجا را مجاب میکرد که همکارانشان را بهطور خفتباری، تحقیر نمایند و در برخی موارد مورد آزار و خشونت قرار دهند. فیلم به دنبال کشف چگونگی پذیرش بیچونوچرا و ارائه خدمت است. آزاردهندهترین وجه فیلم در واقعیتی است که فیلم برپایه آن است و همین نکته است که بسیاری از قبول آن سرباز میزنند و آن را تاسفانگیز و آشکارا غیرقابل باور میدانند. فیلم ما را با این پرسش روبهرو میکند که در شرایط مشابه ممکن است چگونه رفتار کنیم. آیا بیچون و چرا دستورات مافوق خود را میپذیریم و خواسته او را هرچه باشد اجابت میکنیم؟ واقعیت این است کسانیکه این جنایات را مرتکب شدند نیز افرادی شبیه ما بودهاند. آنها نیز هرگز تصور نمیکردند که روزی دست به چنین اعمالی بزنند.
منبع: روزنامه بهار