نواقص بازار اقتصادي در نواقص بازار سياست
علي رضاقلي: این اقتصاددانان اين کتاب را مجموعه ارزشمندي دانست که به حجم آموزش و نوشتههاي نهادي در ايران اضافه شده است. اما از نگاه او اشکال عمده اين کتاب اين است که با توجه به تمايلي که به نهادگرايي داشتهاند، چارچوب روششناسي نهادگرايي را رعايت نکردهاند و عمدهترين هدف آنها اين بوده که فساد، حکومتهاي اليگارشي مفسد و نابرابري را نشانه بگيرند. بحثي که نورث مطرح کرد و جايزه نوبل گرفت، گوشهاي از بحث نهادگرايان است که نقص بازار اقتصادي را در نقص بازار سياسي میبينيد. نقطهضعف اين کتاب در اين است با مفروضات مشخص پيش نرفته است و نقش جغرافيا را ناديده ميگيرد و به فرهنگ تاريخي نگاه نميکند و ميگويد نهادهایي که بر اساس جغرافيا شکل گرفتهاند کارايي لازم را ندارند. يعني فرهنگ تاريخي کارهاي در این زمینه نيست. نکته بعدي اينکه بار نهادها را در حوزه سياست سنگين کرده و مسووليت زيادي بر دوش آنها گذاشته و جايي ديگر بار نهادها را کم ميکند. پس اگر نهادها دخالتي در عملکرد اقتصادي نداشته باشند معني آن اين است که هزينه مبادله نداريد و به ديگربيان هزينه صفر است، بازار بياصطکاک است و هرتخصيصي که صورت گيرد، نتيجه خواهد داد و شاخصهاي قيمتي همهکار ميکنند. البته جغرافيا را ميتوان ناديده گرفت اما نه براي کشوري مثل ايران بلکه در کشوري مثل کاليفرنيا. نميتوان در آمريکا و اروپا يک شهر را پيدا کرد که حياتش کاريزي باشد، يعني اگر قناتها نباشند، شهر هم وجود نداشته باشد، اما در ايران حداقل ۴۰ تا ۵۰ شهر کاريزي وجود دارد. تمدن فلات ايران، تمدن قناتي است. نکته آخر اينکه ايران قسمت عظيمش فلات ايران است که با توجه به ويژگيهایي که دارند بايد شناسايي شوند و ديگری حاشيه فلات بر ايلات است که تمدنساز نيستند. آن هم بهخاطر نوع زندگيای است که دارند. بنابراین عجماوغلو بايد در تئوريها خود اين عوامل را وارد کند که شناخت خوب حاصل شود.
تلاش براي پررنگکردن سياست
عباس شاکري: يکي ديگر از سخنرانان مراسم رونمايي از کتاب «چرا ملتها شکست ميخورند؟» البته در پاسخ به صحبتهاي رضاقلي گفت: عجماوغلو در کتابهاي ديگر، بحث فرهنگ، جغرافيا، شانس و نهادها را مطرح کرده است، آنجا شواهد آماري را ارايه ميدهد؛ او بيشتر روي نهادها تاکيد دارد اما نميگويد که جغرافيا و فرهنگ تاثير ندارد. ميگويد که مرز مکزيک و آمريکا درواقع شهري بوده است که نيمي از آن در آمريکا قرار گرفته و نيمي ديگر در مکزيک، مردم آنجا فرهنگ تمدني يکساني داشتند، در حالي که درآمد سرانه مردمي که در بخش آمريکايي قرار دارند، پنجبرابر بخش مکزيکي است. مولفان کتاب اگرچه بهطور ضمني اذعان دارند که بحث فرهنگ و جغرافيا تاثيرگذار است اما تمام تلاششان اين است که نشان دهند عامل نهادي ميتواند تفاوتها را که در مدلهاي رشد و بخشهاي ديگر که قابل توضيح دادن نيست، در اينجا توضيح دهد. زماني که مثالي از ماکس وبر نقل ميکند مذهب پروتستان باعث شد که مغرب زمين به توسعه و پيشرفت برسد، شاهد نقض آورده ميشود که اگر اينگونه است پس چطور فرانسه با وقفهاي بعد از انگلستان که داراي مذهب کاتوليک است توسعه يافت. اگرچه به خود اين هم خدشه وارد است چرا که مسيحيت نسبت به حاکميت کليساها «نه» گفت. نويسندگان کتاب بيشتر به دنبال اين هستند که همه تحولات را به نهادهاي سياسي ربط دهند. از طرفي تعريف نورث را براي نهادها بيان ميکند که فرادستان حلقهاي تشکيل ميدهند و اجازه فعاليت به فرودستان داده نميشود تا رقيب آنان شوند. براي اينکه از همه امتيازات استفاده کنند حلقه را تنگ ميکنند و دسترسي براي ديگران قايل نيستند. اما جاهايي که توزيع قدرت وجود دارد، اختيارات توزيع ميشود و اين قابليت دسترسي براي افراد ديگر نيز فراهم ميشود که در اقتصاد و مسووليتها دخالت داده شوند. يعني اگر قدرت و مسووليتها متراکم در اختيار عدهاي قرار بگيرد، اين افراد اجازه نخواهند داد که منافع اقتصادي بين جامعه توزيع شود و بالعکس. براي نمونه در سومالي اگرچه قدرت توزيع شده اما قابل جمع نيست بنابراین هيچوقت پيشرفت نخواهد نکرد. اين کتاب دريچهاي است براي شناخت مسايل اجتماعي که نبايد اين دريچه را از دست داد. اگر کسي بخواهد تفاوتها را بررسي کند، آسيبشناسي، برنامهريزي يا سياستگذاري کند، نميتواند اين دريچه مهم را ناديده بگيرد. اينگونه القا نشود که تدوام و شکلگيري اين نهادها در دورهاي شکل گرفته که کاري از دست ما ساخته نيست و کاملا جبري است. در واقع نويسنده جغرافيا را نفي نميکند و به نظر ميرسد هم جغرافيا و هم فرهنگ هردو تاثيرگذار هستند. ميتوان گفت در واقع فرهنگ شکل عامتري از نهادهاست (نهادهاي رسمي، غيررسمي و قوانين و مقررات) و فرهنگ؛ طرز تلقيها، طرز فکرها و نگرشها که شکل خاصتر آن نهادها هستند. بنابراين مرز بين نهادها و فرهنگ ضعيف است.
تاکيد بر نقش جغرافيا در عملکرد اقتصادي
فرشاد مومني: تمامي مطالعات مهمي که در زمينه توسعه شده بر دو ويژگي پيچيدگي بسيار زياد و استثنايي بودن مساله توسعه تاکيد دارند. بر اساس مستنداتي که وجود دارد، گفته ميشود ميزان تغييراتي که در رويکردهاي نظري در زمينه توسعه طي سه ربع قرن اخير اتفاق افتاده، قابل مقايسه با تغييرات نظري در هيچ رشته علمي ديگر نيست. کساني که اين مساله را از موضع روششناختي مورد بررسي قرار دادند، تغييرات بسيار زياد را ناظر به سه نقص اساسي در مطالعات توسعه ميدانند؛ اول اينکه بخش بزرگي از تلاشها براي توسعه و توسعهنيافتگي تبیينهاي تک ساحتي يا تک علتي را محور قرار داده است. دوم آنکه بخش بزرگي از کوششهاي نظري در مساله توسعه در زمان شاخصسازي، سعي ميکردند با تکشاخصها تمام ماجراي توسعه و توسعهنيافتگي را تبيين کنند. سوم اينکه بخش بزرگي از نظريههاي کلاسيک توسعه اين پديده را يک مساله خطي در نظرميگرفتند. در واقع نهادگرايان از اين منظر و براي اين خاستگاه تاريخي، تلاش ميکنند که نواقص روششناختي بنيادي را برطرف کنند. به طور نسبي از توفيق و قابليت بيشتري در دو دهه اخير نسبت به رويکردهاي نظري رقيب داشتند. يکي از آنها برجسته کردن و درهم تنيدگي تمام عيار اقتصاد و سياست است. حتي ميگويند که با تقدم امر سياسي روبهرو هستيم. بنابراين بر اساس مطالبي که دکتر شاکري و رضا قلي مطرح کردند، درواقع هرکدام از نظريهپردازان نهادگراي توسعه درخصوص نقش جغرافيا صحبت ميکنند و يک کوشش براي تحقق يک هدف پيچيدهتر را دنبال ميکنند. بيشترين نقدهایي که به کارهاي عجم اوغلو در زمينه توسعه شده، اين است که اصرار و تاکيد بيش از حد به نقش جغرافيا در عملکرد اقتصادي درازمدت دارد. همانطور که دکتر شاکري مطرح کردند، نويسنده با مساله نقضي که مطرح ميکند، ميگويد اگر قرار بود که جغرافيا کل ماجرا را توضيح دهد، بايد بين کره شمالي و جنوبي در عملکرد اقتصادي تفاوت محسوس مشاهده نميشد. نويسنده در عين حال که بحثهاي مبسوطي را راجع به جايگاه و نقش تعيينکننده جغرافيا مطرح ميکند، ميگويد که به دام توضيح تمام مباحث توسعه از دريچه جغرافيا، نيفتيم. کتاب ديگري از اين نويسنده وجود دارد به نام ريشههاي اقتصادي ديکتاتوري و دموکراسي. وقتي اين کتاب را با دقت ميخوانيم، متوجه ميشويم تفکيکهايي که بين فرهنگ و اقتصاد و سياست و اجتماع داريم، در ذات خودش تفکيکي اعتباري براي شناخت بهتر است. از رهگذر آن ميتوان مثلا ديد که چرا از دل دولت آقاي خاتمي، دولت احمدينژاد بر ميآيد. وقتي که من برخي از سمتگيريهاي دولت يازدهم را نقد ميکنم، نگرانيم از همين مساله است. به آقاي دکتر رضاقلي عرض ميکنم حتي براي تبيين عملکرد اقتصادي ايران هم بايد مراقب باشيم در همين جغرافيا و حداقل از دوره صفويه تا به حال دايما با نوسانات عملکرد روبهرو هستيم. در اينکه در اصول، هزينههاي تبديل و هزينههاي مبادله به اعتبار شرايط خاص جغرافياي ايران به طور نسبي از بسياري کشورها بالاتر است، بحثي است که کسي در مورد آن مناقشهاي ندارد، محل بحث جايي است که بخواهيم کل ماجرا را در کانال جغرافيا توضيح دهيم. لذا در پايان عرض ميکنم از يک کتاب هم بايد در حد يک کتاب انتظار داشت و نبايد يک نويسنده را تنها با يک اثرش مورد قضاوت قرار داد بلکه بايد مجموعه آثار او را مدنظر قرار داد. نکته آخر اينکه شاهبيت بحث اين کتاب از نظر نهادي، اين است که ميگويد در آخرين مرحله، سرنوشت توسعه را نحوه ارتباط دولت و ملت رقم ميزند.معرفی کتاب
کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» توسط دارون عجماوغلو و جیمز.ای. رابینسون به رشته تحریر درآمده و آقایان محسن میردامادی، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و محمدحسین نعیمیپور آن را ترجمه کردهاند. این کتاب ارزشمند 29هزارو500تومان قیمت دارد که در 650 صفحه توسط انتشارات روزنه روانه بازار شده است.