جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - November 22 2024
کد خبر: 21258
تاریخ انتشار: 27 اسفند 1394 13:29
"ما به جوشکار بیشتر نیاز داریم، یا به فیلسوف"؟!

مارتا نوسبامفرارو - امروز در آمریکا، فلسفه محبوب نیست. [مثلا] مارکو روبیو [کاندیدای حزب جمهوری‌خواه] با لحنی زشت می‌گوید: «ما به جوشکار بیشتر نیاز داریم، تا به فیلسوف». پت مک کروی؛ فرماندار کارولینای شمالی، فلسفه را رشته‌ای حاوی «مباحث بی‌ارزش» توصیف می‌کند که «برای مردم فرصت اشتغال زایی ایجاد نمی‌کند». مردم رشته‌های فنی-مهندسی را می‌پسندند، چرا که رشته‌های سودآوری هستند. هرچند به طور کلی همه رشته‌های علوم انسانی [امروزه به نوعی] تحقیر می‌شوند، اما نگرش منفی خاصی نسبت به فلسفه وجود دارد، شاید به این خاطر که فلسفه علاوه بر اینکه ظاهرا بی‌ارزش است، ویران‌گر نیز هست، و تهدیدی برای ارزش‌های سنتی محسوب می‌شود. 

اما اوضاع [فلسفه] همیشه اینطور نبوده است. [هرچند] در سراسر تاریخ فلسفه در اروپا، شاهدیم که حامیان سنت و نیروهای مرجعیت [دینی] به فلسفه توهین می‌کنند. اما [وضع فلسفه در زمان] کشف آمریکا متفاوت بود: کاشفان این قاره حامیان روشنگری بودند، و روشنگری ریشه در آثار روسو، مونتسکیو، آدام اسمیت، و فیلسوفان یونانی و روم باستان؛ به ویژه سیسرو و رواقیان رومی دارد. افتخار حامیان روشنگری این بود که بیشتر تابع عقل و استدلال هستند، تا سنت‌های تعبدی و غیرنقادانه. استقلال فکری آن‌ها، و ژرف اندیشی نظریشان به خوبی به کارشان آمد، به ویژه وقتی که می‌خواستند سنگ بنای یک ملیت جدید را بگذارند. ما [آمریکایی‌ها] از چنین آغازگاهی، تا به امروز مسیر طولانی‌ای را پیمودیم، ولی در جهت صحیحی حرکت نکردیم. 


هیلاری پاتنم؛ فیلسوف شهیر آمریکایی، دوشنبه هفته جاری فوت کرد

در روز ۱۳مارس امسال، آمریکا یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفانی را که این ملت تا به امروز در دامن خود پرورده، از دست داد. هیلاری پاتنم در سن ۸۹ سالگی و بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. ما که شانس شاگردی، هم‌دانشگاهی و دوستی با او را داشتیم، زندگی این مرد را مملو از قدر‌شناسی و محبت عمیق دیدیم، چرا که هیلاری صرفا یک فیلسوف بزرگ نبود، بلکه بلندنظری و سخاوت او، فوق العاده بود، او آدم‌ها را به خاطر خودشان دوست داشت، و نه برای اینکه آن‌ها را همچون دستیار و نوچه دور و اطراف خود جمع کند. اما بد نیست درباره دغدغه‌های [فکری-فلسفی] هیلاری هم صحبت کنیم، و ببینیم به نظر او فلسفه چیست، و چه ره آوردی برای انسان دارد. هیلاری استعداد بی‌نظیری داشت، ولی خود او بر این باور بود که فلسفه صرفا متعلق به معدود انسان‌های نخبه و با استعداد نیست. هیلاری پاتنم، همچون فیلسوفان محبوبش؛ یعنی سقراط و دیوئی (و -من اضافه می‌کنم- همچون کاشفان آمریکا)، می‌اندیشید که فلسفه متعلق به همه انسان‌ها است، فلسفه فراخواندن همه ابناء بشر، به بیداری است. 

وسعت فعالیت فلسفی پاتنم شگفت انگیز بود. آنطور که خودش می‌نویسد: «هر فلسفه‌ای که بتوان آن را ساده و تلخیص کرد، متعلق به هر انسانی است». و بر همین قیاس، پاتنم تحلیل‌های مشروح و خلاقانه‌ای از مسائل محوریِ حیطه‌های مختلف فلسفه ارائه می‌کند. مسلما هیچ فیلسوفی [غیر از پاتنم]، از زمان ارسطو در همه حیطه‌های [فلسفی] ذیل، صاحب رای و اثر نبوده است: منطق، فلسفه ریاضی، فلسفه علم، مابعدالطبیعه، فلسفه ذهن، فلسفه اخلاق، اندیشه سیاسی، فلسفه اقتصاد و فلسفه ادبیات. 

و پاتنم به این فهرست، دو حیطه را اضافه کرد که ارسطو در آن‌ها حرفی برای گفتن ندارد؛ فلسفه زبان و فلسفه دین. (فلسفه دین را به این خاطر گفتم که هیلاری یک یهودی بود و یهودیت را به معنای جستجو و تلاش برای رسیدن به زندگی همراه با نقد همیشگی می‌دانست). او در همه این حیطه‌های فلسفی، یک دغدغه مشترک با ارسطو داشت: نباید زندگی پرمشغله بشر را برای سازگار کردن با یک نظریه بسیار ساده [درباره زندگی و ماهیت بشر] تحریف کنیم، و -به تعبیر پاتنم- «مشغله‌های متنوع بشر» باید زمینهٔ طرح و به کار بستن نظریه فلسفی باشد. 

این تعهدات باعث شد پاتنم با بسیاری از گرایش‌های [فلسفی] مُدِ روز مخالف باشد: زیرا فلسفه مستعد ساده سازی و تقلیل به مُدهای روز است، از پوزیتویویسم منطقی گرفته تا گرایش‌های اخیر در باب الگوسازی کامپیوتری از مسائل فلسفه. پاتنم فیزیک را تقریبا به اندازه هر فیزیکدانی، می‌دانست، و از همین رو می‌دانست که تقلیل فلسفه به فیزیک، ویرانگر است: فلسفه یک رشته از علوم انسانی است. (به یاد دارم او یک درس عجیب و کاملا نامعمول در هاروارد، با عنوان «معرفت غیر-علمی» ارائه می‌کرد، زمانی که پوزیتیویسم به تازگی رو به افول بود) این جلسات حاوی مباحثی درباره معرفت اخلاقی، معرفت زیبایی‌شناختی، و معرفت دینی بود، و پاتنم نشان می‌داد که این تصور که تقلیل گرایی فیزیکی می‌تواند جایگزین این موضوعات هنجاربنیاد شود، احمقانه است). استقلال فکری پاتنم از گرایش‌های فلسفی مد روز، باعث شد او علاقه مشتقانه‌ای به اندیشه‌های فیلسوفان یونان باستان پیدا کند، فیلسوفانی که از نظر پوزیتیویست‌ها، احمق بودند، اما [از نظر پاتنم] ایده‌های خوبی داشتند! او زبان یونان باستان را فراگرفت تا به شکل جدی روی دیدگاه‌های ارسطو کار کند، و استدلال کرد که ارسطو دیدگاه‌های مهمی درباره رابطه ذهن و بدن دارد و فیلسوفان معاصر باید از این دیدگاه‌ها حمایت کنند و‌‌ همان مسیر ارسطو را ادامه دهند. 

پاتنم در‌‌ همان زمان، و مجددا همچون ارسطو، هرگز تسلیم عقل‌ستیزی نشد، و هرگز از رهیافت‌های شکاکانه و تحقیرآمیز نسبت به نظریه‌پردازی فلسفی حمایت نکرد: زیرا همانطور که او تاکید می‌کند، تلاش برای نظم دادن به جهان به وسیله عقل، یکی از عمیق‌ترین و فراگیر‌ترین جنبه‌های صحنه شلوغ و جنجالی زندگی بشر است. او معتقد بود ما نه تنها مستعد شلختگی و بی‌نظمی هستیم، بلکه، بد‌تر از آن، همیشه در معرض تسلیم شدن در برابر انواع سلطه‌ها و قدرت‌ها هستیم، و به باور او برای مقابله با این استعداد‌ها و مخاطرات مهلک، به فعالیت فلسفی نیاز داریم. 

بسیاری از فیلسوفان بحث‌های زیاد و طول و درازی درباره تبعیت از [عقل و] استدلال می‌کنند، اما نهایتا اسیر جزم اندیشی می‌شوند، و در هر شرایطی از مواضع معروف و مشهور دفاع می‌کنند [و ریسک دفاع از موضع بدیع را نمی‌پذیرند] و کاری ندارند که استدلال جدید به چه نتیجه‌ای می‌انجامد. حسن مشی فلسفی پاتنم، آسیب‌پذیری دائمی آن بود. چرا که او واقعا هر آنچه را استدلال [عقلانی] اقتضا می‌کرد، می‌پذیرفت، [و از همین رو] معمولا نظراتش را تغییر می‌داد، و هرگاه ناچار به تغییر نظر می‌شد، هیچ رنجشی در او احساس نمی‌شد، بلکه با رضایت و مسرت از دیدگاه جدید استقبال می‌کرد، و این گواه بر این است که او آنقدر متواضع بود که لیاقت مشی عقلانی را داشته باشد. زمانی در دهه ۱۹۷۰، پاتنم به همراه همکارانش نلسون گلدمن و ویلارد کواین، در هاروارد درس مابعدالطبیعه ارائه می‌کرد. گلدمن و کواین دیدگاه‌هایی متفاوت با پاتنم داشتند، و به خوبی استدلال می‌کردند. پاتنم طی این مباحثات هیجان زده می‌شد –تا جایی که بین نهار اقامتگاه را ترک می‌کرد تا با گودمن برای بحث قدم بزند. در پایان آن ترم، سخنرانی او برای انجمن فلسفه آمریکا حاوی استدلالی دقیق علیه دیدگاه [قبلی] خودش بود، تا حدی -و نه دقیقا- موافق با دیدگاه گودمن. 

زندگی عقلانی، مشکل بوده و هنوز هم مشکل است. همه ما، چه آن‌ها که از فلسفه هیچ نمی‌دانند و چه آنهایی که استاد فلسفه هستند، می‌دانیم که پیروی از جزم‌ها و دگم‌ها، آسان‌تر از تفکر است. برای ملت آشفته ما، زندگی هیلاری پاتنم می‌تواند یک الگو باشد، الگوی سبکی از زندگی که فرد در آن تمایل مدام و همیشگی دارد که خود را در معرض نقد عقل قرار دهد. کشور ما، کشوری که به وسیله دوستداران استدلال [و فلسفه] بنیان نهاده شده، به بازیچه خطیبان و دلقک‌ها (یعنی‌‌ همان کسانی که افلاطون خیلی خوب آن‌ها را به ما معرفی می‌کند) مبدل شده است. بیایید امروز که ما یکی از انسان‌های بزرگ این کشور را از دست دادیم، به این موضوع [بیشتر] فکر کنیم. 

* هیلاری پاتنم؛ فیلسوف شهیر آمریکایی، دوشنبه هفته جاری فوت کرد و نوسبام این مقاله را به همین مناسبت نگاشت.


دفاع از فلسفه*
به یاد هیلاری پاتنم
نوشته: مارتا نوسبام
ترجمه: حسین شقاقی

منبع: فرارو
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر