گفتوگوهای موسوم به «گام نهایی» میان ایران و قدرتهای جهانی هماکنون در وین در جریان است. چه دیدی نسبت به این دور از گفتوگوها دارید؟
در هر دوطرف، اعتماد متقابل به وجود آمده است. شاید برای بار اول است که دو طرف پس از «اعتمادسازی» روبهروی هم قرار میگیرند. جدیترگرفتن مذاکرات از سوی طرف ایرانی قابل توجه است. جایگاه همکاریهایی که با آژانس بینالمللی انرژی اتمی داریم بسیار مهم است. این سازمان تنها سازمانی است که میتواند ما را از شورای امنیت سازمان ملل بیرون بیاورد. هرچه مذاکرات مربوط به این سازمان قویتر دنبال شود، برای ما نتایج مثبتتری خواهد داشت و به نفع ماست.
شما جایی اشاره کرده بودید که «ایران بهدنبال جایگاه طبیعی خودش در نظام بینالملل است»، نسبت موجود میان توافق ژنو و یافتن چنین جایگاهی از سوی ایران چیست؟ منظورم این است که آیا ایران با امضای توافق ژنو جایگاه طبیعی خودش را پیدا خواهد کرد؟
قطعا. بدون شک این را میگویم. اینها قطعا و بدون شک به هم مرتبط هستند. این توافقنامه همه چیز را عوض میکند. جامعه ما را عوض میکند، بینش سیاست خارجی ایران را عوض میکند. روی مسایل داخلی تاثیر میگذارد. این روند جدید، پنجره جدیدی به روی سیاست خارجی ماست و به همین دلیل تعیینکننده و سرنوشتساز است.
رییسجمهوری در پاسخ به انتقادهای داخلی، از حقوقدانان خواسته تا در مورد این توافقنامه به قضاوت و نقد بنشینند. هر توافقی البته حقوقی نیست، ملاحظات سیاسی هم دارد، چقدر مرسوم است که یک توافق بینالمللی را به قضاوت حقوقی بگذاریم؟
شکی نیست که این پیشنهاد روحانی، ابتکار خوبی خواهد بود. اگر موضوعی ملی است، باید همه ملت در مورد آن حرف بزنند؛ موافق و مخالف. این قرارداد، جزیی از منافع ملی ایران و قابل بحث در حوزه عمومی است. ابتکار ایشان جالب است؛ یعنی اینکه دولت بیاید و به مردم بگوید که ما اینطور توافق کردیم، دلایلی هم داشتهایم؛ بحث این توافق با نظام بینالملل را به این شیوه انجام دادیم، نظر شما چیست؟
شما از دانشگاهیان هستید که وجود وجوه عقلگرایانه در سیاست خارجی ایران را برجسته و تاثیرگذار میدانید. بهکلام دیگر، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را خیلی درگیر محاسبات و انگارههای ایدئولوژیک نمیبینید. یکی از اولین کارهای شما در ایران با نام «سیاست خارجی ایران در دوران سازندگی» ترجمه و منتشر شد؛ بعد از سالها تفسیر ایدئولوژیک از رفتار تهران، تفسیری واقعگرایانه از سیاست خارجی ایران ارایه کرد. تفاوت دیدگاه شما با دیگر تحلیلگران که تنها بر بعد ایدئولوژیک سیاست خارجی ایران تاکید میکردند، بارز بود. شما دیپلماسی جمهوریاسلامی را بر مبنای الگوی «بازیگر عقلایی» تحلیل میکنید و نه ایدئولوژیک.
عقاید و شخصیتها در ساختار سیاسی هر کشوری وزن خود را دارند. در بعضی مواقع حتی اینها تعیینکننده است. اما معیارهای دیگری نیز وجود دارد که آنها منافع هر کشوری را تعیین میکنند. اگر توجه کنید در ایران بعد از جنگ واژه «منافع ملی» ظهور کرد و حتی شروع به رشد کرد. نکته جالب این بود که در جمهوریاسلامی چگونه منافع ملی تعریف میشد؟ آیا منافع ملی در همان حد و اندازههای کشوری تاریخی مثل ایران تعریف میشود یا شبیه تعریف منافع ملی در دوران پهلوی است؟ یا اینکه تحتتاثیر شرایط ژئوپلیتیکی و جغرافیایی است. ایران همان کشوری است که قرنهاست در همین جغرافیای امروزش قرار دارد، تغییر نکرده و نخواهد کرد. سههزارسال است که همینجا بوده و خواهد بود. بنابراین یکسری منافع بدون تغییر و با ثبات دارد. هرکس در این کشور حکمرانی کند، ملزم به پیروی از این منافع است.
منظور شما این است که کدهای ژئوپلیتیکی یک کشور در نهایت رفتار خارجی آن کشور را تعریف میکند؟
بله، یا حداقل میتوان گفت که این کدها روی بینش رهبران و سیاستگذاران تاثیر میگذارد.
اگر با چنین دیدگاهی به ارزیابی دیپلماسی ایران بپردازیم، برای خود شما رسیدن به توافقنامه موقت محتمل بود؟
از زمان انتخابات مشخص بود که حسن روحانی برنامه ویژهای برای سیاست خارجی دارد و حتی از مسیر سیاست خارجی به مسایل داخلی نگاه کند. من این دوره را با دقت دنبال کردم. ایران از کشورهایی است که میتوان گفت سیاست داخلی بر سیاست خارجیاش تاثیر گذاشته و آن را متاثر کرده است. روند جدید برخلاف روند هشتسال گذشته است که در آن سیاست خارجی بر سیاست داخلی غلبه داشت هم بر اقتصاد و هم بر ترکیب نیروهای سیاسی. یکی از محورهای برنامه انتخاباتی روحانی همین سیاست خارجی بود. تنشزدایی یکی از محورهای این سیاست بود. درواقع سیاستگذاری درحوزه خارجی هم برای تعامل با جامعه بینالمللی بود و هم برای تامین منافع ملی.
تفاسیری که بر ایدئولوژیک بودن ایران تاکید میکند از چه آبشخوری نشات میگیرد؟ دایما ادعا میشود سیاست خارجی ایران، سیاستی ایدئولوژیک بوده است...
اتفاقا این سوال جالبی است. البته چندان هم ملزم نیستیم- بهویژه برای کسانی که در خارج از این جغرافیا هستند- که همه را متقاعد بکنیم که خیر، این رفتار صرفا ایدئولوژیک نیست. این را باید در عمل دید. در همه دنیا، هرسیستم برخاسته از انقلاب، بافت همبستهای با ایدئولوژی دارد و عقاید الهام بخش آموزهای دارد. ایران هم در این زمینه مورد منحصربهفردی نیست. حتی در آمریکا نیز رییسجمهوری هنگام سخنرانی سالانه خود به اصول اولیه انقلاب آمریکا بر میگردد که 200سال پیش انجام شد. فرانسه هم همواره بر اصول انقلاب فرانسه تاکید میکند، چین هم همینطور. این واقعیتی است که دنیا هم آن را میپذیرد. ایران هم اتصال خاصی به ریشههای انقلابیاش دارد. برای تحلیل رفتار ایران باید گفت که بههرحال نظامی انقلابی است اما سوالی که اینجا مطرح میشود این است که تا کجا این ایدئولوژی تاثیرگذار است؟ چه تاثیرات مثبت یا منفیای روی سیاست خارجی دارد؟ البته بعضی اصول این ایدئولوژی نیز در درون قانون اساسی است، این هم غیرقابل انکار است ولی ایران میتواند با این ایدئولوژی بهصورتی رفتار کند که باعث پیوند و همسویی بیشترش با دنیا شود.
در بررسی نیروهای داخلی سیاسی، شما از سه تقسیمبندی نام میبرید، «محافظهکار»، «اصلاحطلب» و «نئومحافظهکار». برداشت من این است که از نگاه شما دو گروه محافظهکار و اصلاحطلب رویکرد واحد واقعگرایانهای به سیاست خارجی دارند، (سالهای هاشمی و سالهای خاتمی) اما گویی نئومحافظهکاران در این زمینه رویکردی متفاوت و ایدئولوژیک دارند.
برداشت شما درست است. البته ظهور نئومحافظهکاران ایرانی تا حدود زیادی در گرو شرایط خارجی یا بهتر بگویم شرایط بینالمللی بود. آنها کاملا برخاسته از شرایط داخلی ایران نبودند. شرایط بینالمللی در ظهور و تثبیتشان خیلی نقش داشت. در کل شرایط برونمرزی تاثیرگذاری بیشتری داشت.
کمی بیشتر توضیح میدهید؟
سیاست خارجی دولت احمدینژاد در برههای شکل گرفت و بروز و ظهور کرد که در مجموع شرایط امنیتیشدن منطقه از همان دور اول انتخابات ریاستجمهوری سال 84 که احمدینژاد به دور دوم رفت، فراهم شده بود و اوضاع در منطقه ما نابسامان بود. ایران همچنان درگیر مذاکره با تروییکای اروپایی بود و به نتیجهای هم نرسیده بود و مشخص بود که مساله اتمیاش میرود که به بحرانی جهانی تبدیل شود. بههمیندلیل، زمینه برای «ضدخارجیشدن» فضای سیاسی ایران فراهم شده بود. ثانیا، در نقاط مختلف منطقه ما تنش وجود داشت. البته این احساس ناامنی و جو امنیتی در سطح نخبگان و رهبران وجود داشت؛ البته شاید چندان عمومی و همهگیر نبود. مشخص بود که برداشت این گروه از نخبگان از شرایط منطقه مقداری آنها را به سمت چهرهای مثل احمدینژاد که دریافت هشدارآمیزی از شرایط داشت، سوق داد. در مجموع نگاه امنیتی شکل گرفت اما دیدید که در طول زمان، این اختلافها حتی با نیروهای اصولگرا جدیتر شد؛ منظورم اختلاف میان نئومحافظهکاران (طرفداران احمدینژاد) و نیروهای اصولگراست.
اگر بخواهیم در مورد نیروهای مخالف توافق ژنو در ایران که شما موضع آنها را شبیه نئوکانهای آمریکایی دانستهاید، بیشتر بحث کنیم، بهتر است به موضعگیری آنها نسبت به قرارداد موقت و جامع بپردازیم. آنها مشغول ابراز مخالفتهای جدی با این توافقنامه هستند. مخالفان توافق- هم در ایران و هم در آمریکا- دولتهایشان را متهم به نادیدهگرفتن منافع ملی میکنند و در هر دوطرف بخشی از وقت و انرژی دولتمردان برای تعدیل مواضع آنها صرف میشود... .
ببینید برای من جالب است که «نئومحافظهکاران» ایرانی با وجودی که هشتسال در قدرت بودند و توان سازماندهی داشتند، اما در انتخابات اخیر مثل باران در کویر محو شدند. ولی این دلیل نمیشود که نفوذشان کاملا از ساختار سیاسی حذف شده باشد. اما تجربه «نئوکان»های آمریکایی نشان میدهد که آنها میتوانند سازماندهی جدید پیدا کنند و به صحنه برگردند و برخواهند گشت و مجددا گروهبندیهای جدیدی درست کنند. اما نکته مهم این است که با عوضشدن شرایط ژئوپلیتیک، اینها تضعیف میشوند، چون شرایط درحال تثبیت بهنفع نیروهایی است که گفتوگوها را پیش میبرند. نیروهای مخالف با سیاست خارجی فعلی هماکنون درحال گروهبندیهای جدید و پیداکردن دوباره خود هستند. اما تا زمانی که مقامات ارشد نظام در ایران پشت این مذاکرات هستند، اینها مستقیما نمیتوانند بر مذاکرات تاثیر بگذارند. اما اگر مذاکره کلا به هیچ نتیجهای نرسد آنوقت باید تاثیرگذاری گروه «نئوکان»ها را جدی گرفت. من از چنین تاثیرگذاری ای فعلا اثری نمیبینیم. اما این مذاکرات آنقدر حساس است و میتواند شکننده باشد که دو طرف باید حواسشان را کاملا جمع کنند. این حساسیت فقط برای طرف ایرانی نیست، برای طرف آمریکایی هم موقعیت حساسی است.
در مورد مناقشه سوریه و موضع ایران و ادامه حمایت از اسد و برگزاری ژنو2 چه نظری دارید؟
ایران باید به تدریج ابتکار منطقهای را در خلیجفارس و در همکاری با عربستان شروع کند. ما قرار نیست دوست صمیمی برای هم باشیم اما باید تهران در مورد سوریه با ریاض همکاریهایی را شروع کند. دولت سوریه دیگر قدرت سابق را ندارد و تضعیف شده است و در درازمدت نمیتواند مهر خود را بر جامعه سوریه بکوبد. سوریه وضعیت غیرقابل کنترل و خطرناکی پیدا کرده است. اما ما نمیتوانیم سوریه را رها کنیم. سوریه شاید برای روسیه بازیگر تاثیرگذاری در کل ترتیبات ژئوپلیتیکی منطقه نباشد اما برای ما هست. در نتیجه باید ابتکار را به دست گرفت و برای تاثیرگذاری در زمینههای تغییر شرایط فعلی، با حضور عینی یا سمبلیک اسد، باید به هر شکلی تلاش کرد. ایران نزدیکترین متحد سوریه است. این اتحاد متقابل، ژئوپلیتیکی و سیاسی است. اکثر کشورهای منطقه پشتسر مخالفان اسد بسیج شدند و این ظاهرا نشان میدهد که ایران در انزوا قرار گرفته است. چنین وضعیتی مطلوب ایران نیست. ایران باید با همه کشورهای منطقه از عربستان تا یمن گفتوگوهای سازنده را جلو ببرد در طول شش یا 12ماه آتی به راه جدیدی برسد که نفوذ خود را حفظ کند.
نزدیکی و بهبود رابطه با آمریکا ترتیبات کلی خاورمیانه را به چه سمتی پیش خواهد برد؟ چه محورهایی شکل میگیرد؟ رقابتها در کجاها و بین چه کسانی بیشتر میشود؟ آیا با توجه به اینکه تا پایان سالجاری آمریکا هم از افغانستان خارج میشود، این کشور ترجیح نمیدهد که امنیت را توسط کشورهای منطقه تضمین کند. آمریکا مجبور نمیشود که برای اتخاذ استراتژی مانند استراتژی «دو ستونه» دوران نیکسون، به ایران دوست و عربستان متحد اتکا کند؟
من معتقدم آمریکا حقیقتا خودش نمیداند چهکار میخواهد کند. نه در مورد خاورمیانه استراتژی مشخصی دارد و نه در بقیه مناطق. این ابهام تحتتاثیر چند عامل است: آمریکا دیگر بنیه برخورد و مناقشه ندارد، دوم اینکه، آمریکا توان روانی ادامه جنگیدن ندارد و این بر روانشناسی دولتمردان آمریکا تاثیر گذاشته است. آمریکا دیگر نمیتواند نقش آتشفشان را برای مناقشات و خاموشکردن آن بازی کند. آنها از جنگ، گریزان هستند. البته خاورمیانه هم دیگر مثل قبل برایشان اولویت نیست حداقل در پنج تا 10سال آتی اینطور است. امنیت شیخنشینها و اسراییل مهم است اما هزینه مادی و انسانی برای آن نخواهد داد. همانطور که گفتید دنبال راه چاره دیگری است. اما هم رابطه آمریکا با ایران مسالهدار است و هم با عربستان. آمریکا میانجیگیری هم نمیتواند کند. پر واضح است که موضوع را فقط ایران و عربستان میتوانند حل کنند اما آمریکا با هر دو، زاویههای جدی دارد. بیاعتنایی ایران به عربستان هم سرایت کرده است. عربستان بر سر سوریه، عراق، لیبی و مصر با آمریکا مشکلات جدی دارد. ازاینرو آمریکا در شرایط فعلی میتواند روی کمک ایران حساب کند. ایران باید بتواند در سوریه، بحرین و حتی یمن به همکاریهای مشترک با عربستان بپردازد.
میدانم که شما هر دو طیف محافظهکار و اصلاحطلب را در حوزه سیاست خارجی واقعگرا میدانید. «حسن روحانی» ادامه رئالیسمی است که بعد از جنگ در سیاست خارجی ما ظهور کرد. سالهای سازندگی در دولت هاشمی و گفتوگوی تمدنهای خاتمی بروز متفاوتی از رئالیسم در سیاست خارجی بود. به نظر شما نسبت «حسن روحانی» با این رئالیسم چیست؟
من معتقدم که دولت روحانی خیلی بیشتر از خاتمی واقعگراست و تفاوت اساسی با احمدینژاد دارد. کاری که روحانی میکند این است که منافع ملی ایران را با شیوه دولت خودش جلو میبرد و بهدنبال تحقق آن است. خیلی واقعبینانه گام برمیدارد و با اقدامات سنجیده حرکت میکند ازاینرو بیشتر شبیه دولت رفسنجانی است. ولی فرق عمدهاش با دولت سازندگی این است که دنبال تغییر شرایط داخلی به نفع خودش نیست. هاشمی در دوره اول مثلا خیلی با مجلس برای تثبیت دولتش همکاری داشت. روحانی در چنین مسیری نیست. فعلا روحانی بهدنبال آرایش ترتیبات مجلس برای تثبیت موقعیت خودش نیست بلکه بیشتر ترجیح میدهد که همکاریها را موردی جلو ببرد. دید واقعبینانه دولت کنونی دریافت حسابشدهای هم از داخل و هم از شرایط بینالمللی دارد. بسیار گامبهگام مرحلهای عمل میکند و همین راز موفقیت این دولت خواهد بود.
منبع: شرق