
صبح که به قصد محل کارت، از خانه خارج میشوی، تمام حواست پیش مشکلات شهر و مردم است تا به گوش مسوولین برسانی و شاید بتوانی با قلم خود، مشکلی از آنها حل کنی.
به گزارش راه مردم به نقل ازایسنا، منطقه لرستان، دلت را همراه مردم میکنی و حرفها و درد دلهای آنها را گوش میدهی، یکی از بیکاری فرزندش با تو میگوید، آن دیگری از کمبود دارو شکایت دارد و تو با تمام وجود به حرفهایش گوش میدهی و وقتت را در اختیارش میگذاری تا حرفها و درد دلهایش را بگوید.
خبرنگار که باشی روزگارت نمیدانی چطور میگذرد، از صبح که از خواب بیدار میشوی تمام دغدغه و فکرت به دنبال این است که ببینی چه کسی یا کسانی مشکلاتی دارند که به مسوولین منتقل کنی یا اینکه ببینی مسوولین شهرت چه اقداماتی انجام دادند تا آنها را به مردم انتقال بدهی.
روزی که پا به عرصه خبرنگاری گذاشتی با خودت قسم یاد کردی که جز حقیقت چیزی نگویی و ننویسی، از روز اول جویای حقیقت بودی و سعی داری صدای مردم را به گوش مسوولین برسانی.
در میان مسوولین که میآیی باز، دل و جان به حرفهای آنها میسپاری تا اقداماتی را که برای مردم شهر انجام دادهاند، بدون کم و کاستی به گوش آنها برسانی تا به دولت و مسوولین امیدوار و دلگرم شوند.
برای نوشتن هر خبر و گزارشی، استرس تمام وجودت را فرا میگیرد که چیزی را جا نینداخته باشی و مسوولین و مردم از دست تو ناراحت نشده باشند و خبر و گزارش را کامل و صحیح برای انتشار تحویل داده باشی.
طی سالهایی که کار کردهای بارها و بارها زیر تازیانه برق آفتاب، باران و برف قرار گرفتهای و پا به پای مسوولین شَهرت گام برداشتهای تا پلی بین مسوولین و مردم باشی.
خلاصه بگویم گاهی از وقت، خانواده، خویشاوندان و حتی از خود گذشتهای حتی برای تهیه یک گزارش از جان خود نیز گذشتهای تا رسالتت را به نحو احسن انجام دهی و کم و کاست و نقصانی در کارت نباشد.
در طی سالهایی که کار کردهای، هیچ کس پای درد دل تو ننشت و حتی به اندازه یک روز از تو نخواست که از رنجها، سختیها و مشکلاتی که کشیدهای، چیزی برایش بگویی.
اما بیمهریها از یادت برود...
از یادت برود که برای تهیه یک خبر چه بی مهریها از برخی مسوولین که پا به پای آنها دویدهای، دیدهای و خاطرت را رنجاندهاند و همه این بیمهریها باید از یادت برود تا بتوانی به رسالت خود جامه عمل بپوشانی.
ای کاش خبر نداشتی خبرنگاری جزء سختترین مشاغل دنیاست و یادت برود خیلی جاها برای خبرنگارها آنقدر شأن و منزلت قائلند که از گل نازکتر به آنها نمیگویند.
آری! خبرنگار که باشی هر چیزی را به جان میخری و صورت خود را با سیلی سرخ نگه میداری، علاقه و عشق به شغلت تنها دلیل ادامه فعالیت توست.
اما نباید از یاد ببری...
اما نباید این را از یاد ببری که مردی بزرگ از تبار و دیار تو چگونه با عشق برای انجام رسالت خود تا پای جان ایستاد و با خون خود مظلومیت مردم یک کشور را به گوش جهانیان رساند.
نباید یادت برود که شهید مظلوم محمود صارمی برادر شهید تو، همشهری و هموطن تو چگونه قربانی تحجر طالبانی شد، یادت نرود که ادامه دهنده راه او هستی و تا جان در بدن داری باید راهش را ادامه دهی.
آری به درستی و به حق 17 مرداد روز خبرنگار نامیده شده و این را نباید هرگز فراموش کنی که این روز را مدیون خون یک خبرنگار هستی، کسی که در آخرین لحظهها هم در پی وظیفه میدوید.
"من محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان از چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدهاند، این شهر به دست طالبان سقوط کرده است، عدهای از افراد طالبان در حیاط کنسولگری دیده میشوند، به من بگویید که چه وظیفهای..." آخرین کلماتی که از محمود صارمی بر جای مانده همینهاست.
تلاش صادقانه و اقدام به موقع شهید صارمی در افغانستان موجب شد تا دنیا، از ظلم و جوری که سالها بر ملت مظلوم و در بند افغان میگذشت، آگاه شود.
خبرنگار که باشی نباید این سخنان را هرگز از ذهن دل و جان خود پاک کنی، باید آنها را تا پایان جانت به خاطر بسپاری تا نکند پایت بلغزد و از رسالتت بگذری.
17 مرداد یادآور زخمی است که قومی متعصب، وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بیخبر از قوانین عمومی جهان بر پیکره رسانه نهادند.
آری 17 مرداد، نمادی از تلاش و سختکوشی کبوترانی است که عاشقانه و بیپروا در عرصه وسیع اطلاعرسانی جان خود را بر کف نهاده و با عشقی وصفناپذیر به کار و حرفه خود، پروازی بیپایان و خستگیناپذیر را دنبال میکنند.