او بیان کرده که احتمالا دانشآموز در این بازه زمانی به دلیل نامشخص از باز بودن در استفاده کرده و وارد کلاس شده است. مدیر پس از برداشتن وسایلش در را قفل و مدرسه را ترک کرده است. دانشآموز که خودش را در مدرسه تنها دیده احساس ترس کرده و تلاش کرده از طریق پنجره کلاس خودش را نجات دهد که متاسفانه سرش میان میلههای حفاظ گیر میکند و خفه میشود. والدین و بستگان دانشآموز پس از گذشت حدود دو ساعت که از او خبری نشده نگران میشوند و به مدرسه مراجعه میکنند و با سر آویزان دختر ۹ سالهشان میان نردههای پنجره کلاس روبهرو میشوند.»
عموی «زهرا» دانشآموز ۹ ساله مشهدی در مورد این حادثه تلخ میگوید: «برادرم دو فرزند دارد. زهرا فرزند دوم خانواده بود. کلاس سوم بود، نه کلاس اول، چون در برخی خبرها منتشر شده که زهرا کلاس اول دبستان بود. چهارشنبه شانزدهم فروردین وقتی پدر و مادر زهرا متوجه میشوند دخترشان به خانه نیامده تمام روستا را میگردند. اول هم به در خانه همکلاسیهای او میروند و وقتی میبینند هیچکس از زهرا خبر ندارد به مدرسهاش میروند. آنجا بدن زهرا را آویزان میان حفاظهای پنجره کلاس درس میبینند. سر بچه میان حفاظ گیر کرده و خفه شده بود.» (گریه میکند. بعد از چند ثانیه به سوالات دیگر پاسخ میدهد)
در خبرها منتشر شده؛ وقتی همه از مدرسه خارج میشوند او هم خارج میشود و بعد از اینکه متوجه میشود لوازمالتحریرش را در کلاس جا گذاشته به کلاس درس برمیگردد. برای همین مدیر مدرسه فکر میکند تمام بچهها از مدرسه خارج شدند. زهرا هم برای اینکه خود را از مدرسه خارج کند یک صندلی زیر پایش میگذارد و تلاش میکند خود را از میان حفاظ پنجره به حیاط مدرسه برساند. همین میشود که سرش میان حفاظ گیر میکند و خفه میشود. خب با توجه به اینکه آن لحظه هیچکس در مدرسه حضور نداشته، این جزییات را چه کسی عنوان کرده است؟
سوال ما هم همین است. این جزییات شاید منتشر شده تا از مسوولیت مدیر و معلم مدرسه کم شود. این صحبتها را ما از یکی از اعضای شورای روستا شنیدیم، اما آنچه خواهرزادهام درباره آن روز میگوید؛ این است: «بچهها همه از مدرسه خارج شده بودند، ولی زهرا در کلاس مانده بود تا تکالیفش را از روی تخته سیاه بنویسد. به زهرا گفتم؛ بلند شو تا به خانه برویم و او گفت؛ چند خط دیگر مانده. بنویسم، میآیم.» خواهرزادهام از مدرسه خارج میشود تا به خانه برود. جلوی در مدرسه میبیند که دو معلمشان (با هم خواهر هستند) ایستادهاند و منتظر ماشین هستند تا بروند. حالا نمیدانم اینها عجله داشتند یا چی که کلاسهای درس را چک نکردند. این اتفاق فقط سهلانگاری بود.
چطور مدیر مدرسه قبل از خارج شدن، کلاسها را وارسی نکرده است؟
ادعای مدیر این است که قبل از خارج شدن از مدرسه کلاسها را چک کرده و از قول دانشآموزان دیگر گفته که همه بچهها دیدند زهرا از مدرسه خارج شده و دوباره به سمت کلاس برگشته. اصلا چنین چیزی نیست. در یک کلاس پانزده، بیست متری عذر میخواهم مرحومه کتاب و دفتر که نبود در کشو مانده باشد و کسی متوجه نشود. پس اگر مدیر کلاسها را چک میکرد چنین اتفاقی رخ نمیداد.
مدرسه فراش نداشت؟
نه، قرار بود این دانشآموزان برای مدت یک هفته در این مدرسه حضور پیدا کنند، چون خیری که این مدرسه را افتتاح کرده بود، دوست داشت حضور دانشآموزان در این مدرسه را ببیند. این مدرسه تازه تاسیس شده است.
در مورد روز حادثه مادر و پدر این دختر چه میگویند؟
زهرا پانزده تا همکلاسی داشت. خانه این پانزده همکلاسی را پدر و مادرش سر زدند تا از زهرا خبر بگیرند، اما هیچ کدام از او خبری نداشتند. آخر سر به فکرشان رسید که به مدرسه بروند. همین که وارد مدرسه میشوند، میبینند بچهشان لای حفاظ پنجره آویزان است. (گریه میکند و نمیتواند حرف بزند. بعد از چند لحظه مجدد صحبت میکند) بچه عقلش نرسیده بود. برای همین اول بدنش را از لای نردهها رد میکند و سپس سرش را. سرش هم گیر میکند و با پاهایی آویزان میان نردههای پنجره خفه میشود.
خانوادهاش وقتی با این صحنه روبهرو شدند چه کار کردند؟
با سنگ و میله نردهها را باز کردند تا توانستند جسد زهرا را بیرون بکشند. بعد با من تماس گرفتند. من هم خودم را به خانه بهداشت ملکآباد رساندم ولی کار از کار گذشته بود. زهرا همان موقع که لای حفاظ پنجره گیر کرده، جانش را از دست داده بود.
خانواده زهرا شکایت نکردند؟
فعلا که شکایت نکردند، اما پیگیر قضیه هستیم.
مقصر اصلی آموزش و پرورش است
یکی از اعضای شورای این روستا (جنبه دراز) که نخواست نامش در این گزارش قید شود در واکنش به این حادثه میگوید: «مدرسه شهید عبداللهی تازه تاسیس شده است. سه کلاس دارد با ظرفیت ۵۰ دانشآموز. مدرسه فراش ندارد. هفتهای دو بار فراش میآید آن هم بعد از ساعت اداری مدرسه را نظافت میکند و میرود. روز حادثه هیچ کس در مدرسه نبوده و این بچه در کلاس جا میماند و این اتفاق میافتد. مدیر مدرسه ادعا کرده که کلاسها را قبل از خروجش چک کرده، اما چه جوری چک کرده که این بچه را ندیده!
این وظیفه مدیر است که قبل از خارج شدن از مدرسه کلاسها را چک کند، شیرها را چک کند که مبادا آب چکه کند، برق را چک کند... پس چرا مدیر حقوق میگیرد؟ برای همین کارها، اما مدیر در این کارها کوتاهی کرده و بچه از ترس اینکه تنها در مدرسه مانده، خواسته خودش را هر جور شده از پنجره به حیاط مدرسه برساند.»
این عضو شورا در مورد این مدرسه میگوید: «زیربنای این مدرسه فقط ۱۰۰ متر است. حفاظهای این مدرسه و خیلی موارد دیگر آن استاندارد نیست. این چه حفاظی است که بچه میتواند از آن عبور کند؟ به نظر من مقصر اول این حادثه آموزش و پرورش است، چون باید مدرسه را کامل تحویل میداد. یک مدرسه قدیمی هم در همین روستا داریم که اوایل انقلاب ساخته شد. زمانی که امکانات کمتری هم نسبت به الان بوده، اما مدرسه کاملا استاندارد است.
پلههایی که برای ورودی این مدرسه تازه تاسیس زدند ارتفاعش زیادتر از حد معمول است. بهطوری که بچهها باید پایشان را بلند کنند تا از پلهها بالا بروند. یعنی در یخبندان و سرما امکان دارد این بچهها پایشان لیز بخورد و به زمین بخورند. کنار حیاط همین مدرسه یک پرتگاه است با ارتفاع حدودا دو متر. خب بچهها اگر هنگام بازی حواسشان نباشد و در این پرتگاه بیفتند، کارشان تمام است. در کل این مدرسه هیچ امکاناتی ندارد. ببینید اگر حفاظهای مدرسه استاندارد بودند این بچه دو روز هم در کلاس میماند هیچ اتفاقی برایش نمیافتاد.
من نمیگویم مدیر مقصر نیست او هم باید کلاسها را چک میکرده، اما مقصر اصلی آموزش و پرورش است که باید مدرسه را با امکانات کامل تحویل مدیر و معلم میداده، چون مدرسه برای بچههاست. آدم بزرگ که نمیخواسته در این مدرسه درس بخواند. یک مشت بچه هستند و وقتی مثل این ماجرا دانشآموز احساس ترس میکند، میخواهد خودش را از این طریق نجات بدهد. خیر بنده خدایی دو میلیارد تومان هزینه این مدرسه کرده، خب آموزش و پرورش این هزینه را چه کار کرده است؟ کاش از نزدیک میآمدید و این مدرسه تازه تاسیس را بازدید میکردید.»