جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - March 29 2024
کد خبر: 42417
تاریخ انتشار: 30 ارديبهشت 1397 03:08
سيد علي ميرفتاح
روزنـامـــه‌ها را ورق مي‌زند، يا بولتن‌هاي محرمانه را مي‌خواند، زيرلب زمزمه مي‌كند «ما را به سخت‌جاني خود اين گمان نبود». ما را هم -كه هيچ‌كاره‌ايم و بار چنداني بر دوش نداريم- به سخت‌جاني خود اين گمان نبوده چه برسد به او. هر روز آشنا و غريبه‌اي جلوي‌مان را مي‌گيرد يا در فضاي مجازي طعنه‌ باران‌مان مي‌كنند كه اين بود تدبير و اميد؟ «درخت گردكان به اين بلندي، درخت خربزه‌ الله‌اكبر».

وقتي من و امثال من را بابت شور و حال انتخاباتي پارسال اينچنين ملامت كنند، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. در ميان طرفداران روحاني هم گاهي براي‌شان سوال جدي پيش مي‌آيد كه آيا واقعا روحاني نمي‌دانست وضع مملكت چه خبر است؟ آيا نمي‌توانست كمي كمتر وعده بدهد و سطح مطالبات عمومي را بي‌خود و بي‌جهت بالا نبرد؟ آيا به عنوان يك سياستمدار كهنه‌كار نمي‌توانست پيش‌بيني كند كه زورش به حصر نمي‌رسد، از پس تلويزيون برنمي‌آيد، فيلتر تلگرام را از يد اقتدارش بيرون مي‌كشند و ارز را كاري مي‌كنند تا نه فقط عرض دولت كه عرض مملكت برود؟... يكي گفت حالا آن نطق‌هاي انتخاباتي به كنار؛ بالاخره يك‌طوري براي خودمان توجيه‌شان مي‌كنيم و به هر والذارياتي هست به رييس‌جمهور حق مي‌دهيم كه جلوي رقباي انتخاباتي‌اش دربيايد و وعده‌هاي گل‌درشت بدهد، اما آيا مصاحبه با رشيدپور هم نطق انتخاباتي بود؟ آيا در اين مصاحبه آخر هم روحاني راي مي‌خواست كه گفت دلار از اين بالاتر نمي‌رود؟ آيا روحاني مي‌خواست از رييسي و قاليباف جلو بيفتد كه صاف توي دوربين نگاه كرد و گفت انگشت‌مان روي دكمه فيلتر نمي‌رود؟

كاري به منتقدين دولت ندارم كه براي رييس‌جمهور شمشير را از رو بسته‌اند، در ميان طرفدارانش هم كم به روحاني حمله نمي‌شود. خانه پرش اين است كه زان يار دلنوازم شكري است با شكايت. دوتا تعريف مي‌كنند، سه‌تا گله هم تنگش مي‌زنند. دوتا دفاع مي‌كنند، سه‌تا انتقاد هم ضميمه مي‌كنند. يادتان هست طرفداران احمدي‌نژاد تا قبل از آن قهر كذايي چطور از نيك و بدش دفاع مي‌كردند؟ حتي آنجا كه مي‌دانستند رييس‌جمهورشان دارد كج مي‌رود، به روزنامه و تلويزيون مي‌آمدند و كجش را راست نشان مي‌دادند. آيا ما هم بايد براي دولت منتخب‌مان همين‌قدر مايه بگذاريم؟ از حيث «دوست» و «اقبال» احمدي‌نژاد رقيب نداشت و ندارد. لااقل در زمان حكمراني‌اش فدايي‌هاي پا به ركابي داشت كه تنهايش نمي‌گذاشتند. درست برعكس روحاني. يك چيز جالب در مورد روحاني اين است كه همه در مواجهه با او كارشناس و نكته‌دان و صاحب‌نظرند. از يك شهروند عادي كه راي داده تا معاونان و مشاورانش، حتي ١٠ نفر هم پيدا نمي‌شوند كه سمعا و طاعتا بگويند و دنبال ماموريت‌شان بروند. 

بلكه بلافاصله بعد از سخنراني رييس‌جمهور صدها ان‌قلت و سوال و اگر و مگر از آستين بيرون مي‌آورند و روي ميز مي‌گذارند و در حكم و نظر و خبر رييس‌جمهور چون و چرا مي‌كنند. از من بپرسيد مي‌گويم دليل اين چون و چراها اين است كه به محض رييس‌جمهور شدن روحاني، فصل تازه‌اي نيز در اين مملكت شروع شده است. نشانه‌هاي واضحي هست كه اگر تاريخ اين چهل ساله را به قبل و بعد از رييس‌جمهور شدن روحاني تقسيم كنيم مبالغه نكرده‌ايم. نمي‌خواهم همه اين تغيير و تحولات را به نام رييس‌جمهور سند بزنم اما از آن طرف منكر هم نمي‌توان شد كه در تغيير رويكرد مردم و نظام، روحاني سهم بسيار بسيار عمده‌ داشته است. بلكه خود _خواسته يا ناخواسته- مسبب آن بوده است. تا قبل از روحاني ما همگي شهروندان مكلفي بوديم كه بايد حرف بزرگ‌تر و بالاتر را گوش مي‌داديم و احيانا اگر مي‌خواستيم اظهار وجودي كنيم با هزار ملاحظه و محظور، اسمي از مطالبات ابتدايي بر زبان مي‌آورديم. نسبت ما با مسوولان نسبت سرسپردگي و ارادت بود. 

حتي در همين دوم خرداد هم شيفتگي بر سياست غلبه داشت و مردم هم‌عرض حكمرانان نبودند. اما روحاني كاري كرد كه اولا سياست به معني دقيق لفظ‌ تعميم پيدا كرد، ثانيا لكنت و ترس شهروندان در بيان مطالبات‌شان از بين رفت. لااقل تا حد خيلي زيادي از بين رفت. تا قبل از روحاني سياست در بين مردم يا خلاصه مي‌شد در مرده‌باد و زنده باد يا گره مي‌خورد با آرزوانديشي و ايده‌آل‌گرايي. اما روحاني در همان سال نود و دو به مردم ياد داد كه اتفاقا سياست يعني بهره‌برداري محدود از امكانات و مقدورات موجود و تعامل با «قدرت». در ظاهر امر رييس‌جمهور مي‌آيد از مذاكره «برد- برد» با دنيا حرف مي‌زند و نه تنها قبح گفت‌وگو با كدخدا را مي‌ريزد بلكه آن را ضروري برمي‌شمرد. 

كاري به توفيق يا بي‌توفيقي روحاني در اين كار ندارم، آنچه به نظر من روزنامه‌نگار مهم است تاثير اين حرف‌ها بر مردم است. گاهي كليدواژه‌هاي «برد-برد» يا «من حقوقدانم» را جاهايي و از كساني مي‌شنويم كه چندسال جلوتر اصلا براي‌مان متصور نبود و محتمل نمي‌دانستيم كه اينها مذاكره ديپلماتيك را راه‌حل عبور از بحران بنامند. منكر معضلات ريز و درشت اقتصادي و فرهنگي نيستم. نه‌تنها نيستم بلكه خودم هم گرفتارم و با تمام وجود تجربه‌شان مي‌كنم. با اين همه معتقدم كه در اين پنج، شش سال اخير مردم ما گام‌هاي بلندي برداشته‌اند و در مسير بسيار خوب و درستي قرار گرفته‌اند. اگر بخواهيد معني آخرين حرف‌هاي مرحوم هاشمي را در رشد و آگاهي عمومي ملتفت شويد (آنجايي كه مي‌گويد خيالم از بابت مردم راحت شده) بايد به دو انتخابات گذشته و تعامل روحاني با مردم و مردم با روحاني نگاه كنيد. 

در همين پنج شش سال گذشته تمام انتخابات‌هاي دور و نزديك دنيا را مرور كنيد. ببينيد آيا يكي از آن انتخاب‌ها بهتر بگويم يكي از آن اشتباهات جبران‌ناپذير دنيا اينجا هم تكرار شده؟ پست‌‌ها و كامنت‌هاي فضاي مجازي گمراه‌تان نكند. حتي برنامه‌هاي ماهواره فريب‌تان ندهد. يك‌پله پايين‌تر، به اين غرهاي مدامي كه مردم در اتوبوس و مترو و خيابان مي‌زنند دل نبنديد. مهم در عرصه عمل و هنگام كارزار و در ميدان واقعي سياست است كه آنها بهترين تصميم را مي‌گيرند و بهترين راه را مي‌روند. مردم ما به جايي رسيده‌اند كه ديگر هيچ پوپوليستي نمي‌تواند سرشان شيره بمالد و هيچ رياكاري نمي‌تواند خودش را جور ديگر به آنها بنماياند. بحث خشونت هم هست. از روي خبرهاي واقعي دنيا به عرض‌تان مي‌رسانم كه امروز ما در پرهيز از خشونت نمره بالايي مي‌گيريم. مي‌ترسم وارد اين بحث شوم و از بحث اصلي خارج شوم. قبلا به تفصيل در اين باره نوشته‌ام. عجالتا همين‌قدر بگويم كه تجربه‌هاي گرانبهاي ما در دهه‌هاي قبل باعث شده تا آمار خشونت پايين بيايد، مهم‌تر از آن مردم در هنگام احقاق حق متوسل به اقدامات خشونتبار نشوند. البته در اين كار باور كنيد امريكايي‌ها و سعودي‌ها خيلي پول خرج كردند و مي‌كنند تا همه راه‌هاي گفت‌وگو را به خشونت بكشانند. اشتباهات فردي و مديريتي هم در توليد خشونت دخيلند اما نكته اينجاست كه اغلب مردم از خشونت دوري مي‌كنند و حوصله پرداخت هزينه سنگين براي رسيدن به هرچيزي كه حتي آن چيزي كه ممكن است ارزشش را داشته باشد، ندارند. با قاطعيت مي‌گويم كه تجربه‌هاي گذشته مانع از بازسازي خشونت در بين مردم مي‌شوند و البته مباحث جديد مدني هم در اين خشونت‌زدايي موثر بوده‌اند. نكته مهم اين است كه امروز مردم و مسوولان هر دو به بلوغي رسيده‌اند كه مي‌توانند باهم گفت‌وگو كنند. اگر مي‌بينيد گفت‌وگو صورت نمي‌گيرد براي اين است كه هنوز بستر اين كار فراهم نشده. 
مشكل از سازوكارهايي است كه عجالتا ظرفيت گفت‌وگو ندارند. در دهه شصت و هفتاد مردم دانش‌آموز بودند و مسوولان معلم. حتي بالاتر از معلم. عمده مسوولان بهره‌اي از مواهب آسماني داشتند و حكم‌شان نافذ بود و مخالفت با آنها خطرناك بود. حداقل اين بود كه ما بايد اوامر مسوولان مياني را بي‌چون و چرا اطاعت مي‌كرديم. در زمان روحاني اما نه تنها اين نسبت معلم و شاگرد كلا و جزئا تغيير كرده بلكه سطح مردم در بسياري از جاها بالاتر از مسوولان قرار گرفت. اينكه امروز نقد حكومت يك امر تقريبا بي‌هزينه بلكه عادي و بديهي شده و همه اقشار با خيال راحت مي‌توانند در مطبوعات يا در فضاي مجازي بالا و پايين دولت را به چالش بكشند، حتي تخطئه‌اش كنند، كم‌ دستاوردي نيست. اين قضيه مواجهه منتقدانه با مهم‌ترين ركن اجرايي قدرت آنقدر مهم است كه مي‌طلبد از سعه صدر روحاني تشكر كنيم و اين اتفاق را جزو دستاوردهايش به حساب بياوريم.

شايد بگوييد اين حرف‌هاي انتزاعي و دل‌خوش‌كنك به چه دردي مي‌خورند، وقتي ما با بحران‌هاي جدي ارز و تحريم و بيكاري و معضلات اجتماعي روبروييم؟ راست مي‌گوييد اما اين حرف‌ها انتزاعي نيستند و ما وقتي از مردم حرف مي‌زنيم از يك امر مبهم و تبليغاتي حرف نمي‌زنيم. نه. ما داريم از مردم هوشياري حرف مي‌زنيم كه مقدورات واقعي دنيا را مي‌شناسند و آرزوانديشي‌شان را با توان واقعي‌شان مطابقت مي‌دهند. ديگر مثل سابق نيست كه بشود با تهييج و تحريض، اين مردم را عليه اين و آن به خيابان آورد. سابق بر اين با يك شعار دهان پركن مردم به خيابان مي‌آمدند سخنراني برهم مي‌زدند يا نشريه‌اي را مي‌بستند. امروز اين يك امر بديهي و حق مسلم شده است كه گروه‌هاي سياسي مي‌توانند در آرامش و امنيت روبه‌روي هم بنشينند و همه‌چيز و همه‌كس را نقد كنند. مطلبم طولاني شده بيش از اين نمي‌توانم نمونه بياورم اما كافي است در سطح شهر بچرخيد تا ببينيد بيش از هر زمان ديگر اهل مدارا و رواداري شده‌ايم. بحث هوشياري و زيركي عمومي هم هست. 
همين مردم كوچه و بازار سال‌هاست ماهواره مي‌بينند با جان و دل هم مي‌بينند اما وقتي پاي صحبت‌شان مي‌نشيني مي‌بيني كه از موضع بالا نقد مي‌كنند، گاهي حرص مي‌خورند، پا بدهد به ريش برنامه‌سازانش هم مي‌خندند. ما كي و كجا چنين نسبتي با رسانه داشتيم؟ ما همان‌هايي هستيم كه ديدني‌ها راضي‌مان مي‌كرد و حرف مجري‌هاي‌ تلويزيون براي‌مان حجت بود. اما الان از موضع منتقد تمام كانال‌ها را بالا و پايين مي‌كنيم و در يك مهماني خانگي مي‌توانيم شيطنت‌هاي سياسي شبكه‌هاي فارسي‌زبان را فهرست كنيم. درست است كه مردم فلان شبكه را مي‌بينند اما هرگز خودشان را هم‌سطح آن شبكه يا مجري‌هاي مبتذل آن نمي‌دانند. نه فقط مردم خود را از مجري‌هاي ماهواره چند سر و گردن بالاتر مي‌بينند بلكه مجري‌هاي داخلي را هم اعتنا نمي‌كنند. 

لااقل مثل سابق اعتنا نمي‌كنند. مي‌بينند، سرگرم مي‌شوند اما با آنها منتقدانه برخورد مي‌كنند. عين همين اتفاق در مواجهه با مسوولان بزرگوار هم افتاده. ديگر كسي از ديدن روحاني و وزرايش غش و ضعف نمي‌رود و در مقام ستايش و مداهنه برنمي‌آيد بلكه مي‌نشينند به نقد و گفت‌وگو. اين دستاورد كمي است؟ آن ارز و تحريم البته جدي‌اند اما هر چقدر هم جدي باشند دير نمي‌‌پايند. دنيا تغيير كرده، ما هم تغيير كرده‌ايم. وقتي ديوار تحريم كره شمالي در حال فروريختن باشد يقين كنيد كه از آن ما هم چندان بالا نمي‌رود. اين بحران‌ها دير يا زود حل مي‌شوند و چيزي كه آن موقع مهم و سرنوشت‌ساز است اين است كه ما در مسير درستي قرار گرفته باشيم و در جايگاه درستي ايستاده باشيم. هم مردم و هم مسوولان بايد در جاي درست بايستند تا جبران مافات كنند و كار كشور را پيش ببرند. 

روحاني از سال نود و دو تا به الان اگر چه نتوانست همه واگن‌هاي قطار دولت را كه بنا به هزار دليل از ريل بيرون افتاده بودند به سر جاي خود برگرداند اما با عرضه درست حقوق و سياست و طرح گفت‌وگو به مثابه روش كاري كرد كه قطار مردم، به خصوص قطار جوانان ايراني به ريل اصلي برگردد و ما در بهترين مسير قرار بگيريم. اين بهترين مسير شعار و تشريفات نيست. نه. چيزهايي مثل سياست واقعي، حقوق شهروندي، احترام به مخالف، تعامل با همه دنيا، گفت‌وگو با داخل و خارج، پرهيز از هزينه دادن‌هاي بي‌جا، دوري از خشونت به هرمعنايي و ده‌ها اتفاق خوب ديگر همان چيزهايي هستند كه آمدن‌شان مصادف آمدن روحاني شد. انصاف اين است كه بگوييم روحاني مسببش شد. لااقل مسبب بخشي از آن شد كه به احياي اميدواري معروف است. بزرگ‌ترين سرمايه اين مردم اميد است. نگران پست‌هاي نااميد‌كننده نباشيد زيرا خوب كه نگاه كني مي‌بيني باطن آنها هم اميد است. محال است كسي بتواند اين مردم را نااميد كند. اميد آنها شعاري و دوره‌اي و نمايشي نيست. واقعي است. روحاني را بابت يك كار بايد همواره ستود: احيا و تداوم اميد. اميدوارم چند سال ديگر تدبير را هم به اين ليست كوتاه اضافه كنيم و براي مسبب اصلي‌اش هورا بكشيم.

اعتماد 

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر