جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - April 19 2024
کد خبر: 40646
تاریخ انتشار: 13 آذر 1396 17:04
نیاز بزرگ شهر به آب است و زادوبود همه به آب بند است و خشک‌سالی برقرار است و سرگذشتِ این ویرانه چه شود خدا می‌داند. فی‌الحال از آن جهت که نخستین مقصدِ اولین سفرِ استانی هم برای خودش افتخار بزرگی است! بر زمین بوسه می‌زنیم و اگر یافتیم بر راه آب، و بوقیان را همه خبر می‌کنیم و فوج‌فوج به استقبال یار دیرین می‌شتابیم... بر بام خانه و از لابلای دیوار لرزانِ کاه‌گِلی صدای بالگرد می‌آید!
فرارو- آرمان شهرکی*؛ گفتمانِ سفر استانی، بازتولید نابرابری است زیرا:

۱)این پدیده‌ی رنگ‌ورو‌رفته هنوز بر این فرض مبتنی است که اشتیاق برای دیدن یک سیاست‌مدار آنقدر زیاد است که برای جادادنِ جمعیّتِ به استقبال‌آمده، به جایی به پهنای فی‌المثل یک آوردگاهِ ورزشی (یک استادیوم فوتبال) نیاز است. حال آنکه در هیچ‌جای دنیا، سوای کشورهایی که حضور مردم چندان هم خودانگیخته نیست؛ چنین سیاست‌مداران محبوبی با چنین فاصله‌ی نابرابری با مردم، دیگر وجود ندارند. 

۲) گفتمان سفر در بطن خویش مبتنی است بر نوعی از روابط نابرابر قدرت. این نابرابری از حیثیتی مکانی برخوردار است. گروهی که باید در فضایی باز بی‌هیچ امکاناتی در سرما یا گرما به انتظار بنشینند و سیاست‌مداری که به ملّت افتخار می‌دهد تا دقایقی چند، نطقی از بالا به پایین ایراد کند. 

۳) نیز در بطن خود حامل و سازنده‌ی نوعی غفلت است. غفلت از حال‌وهوای مقصد. حاکمی که بی‌خبر از اوضاع و احوال شهر، مواجهه‌اش با مقصد سفر تنها می‌تواند در "میعادگاه" خلاصه شود و دیگر هیچ. 

۴) نابرابریِ پرورده‌شده در آن، از حیثیتی سیاسی نیز برخوردار است. اولا مردم را خصلتی انتزاعی داده آن‌ها را به توده‌ای بی‌شکل the mass society بدل می‌کند توده‌ای‌که خمیرمایه‌ی سیاست‌بازیِ سیاست‌مدارِ نخبه‌ی مسلّط به آمار و ارقام می‌شود. 

درثانی کاربردِ خود واژه‌ی مردم و سوءاستفاده از آن در نطق‌های سیاسی و انتخاباتی بسیار کهنه و منسوخ است. این وجهِ زبانی گفتمان سفر است وجهی چیره‌گر و سلطه‌طلب که شنونده و مخاطب‌اش را به انفعالی محض می‌کشاند: آخر یک روستایی ساده‌دل فرض بگیرید از انرژی هسته‌ای چه می‌فهمد درست مانند لحظه‌ای که فردی از طبقه‌ی متوسط برای خرید خانه مراجعه می‌کند و با هجمه‌ی اطلاعات تخصصی از سوی بسازبفروش یا بنگاه‌دار مواجه می‌شود؛ این‌دو تنها مثال و مصداقی بود از انفعالی که در پاره‌ای تعاملات یک سوی تعامل شاید با آن مواجه شود. 

نوعی عدم تقارن اطلاعاتی که در سفرهای استانی و از سوی سخنران، خطاب به مستقبلین‌اش و مردم و با هدف تطمیع آن‌ها و ایجاد نوعی رضایت نسبی به‌وفور استفاده می‌شود.

۵) گفتمان مذکور، دولت‌مدار و شهروند را در رابطه‌ی اجتماعیِ نابرابرِ "ارباب و رعیّت" قرار می‌دهد. دولت‌مردی که برای پیش‌کش کردن تحفه‌ها و هدایایی (افتتاح پروژه‌ها و امثالهم) به میان مردم می‌آید و مردمی یا نمایندگانی از مردم که برای گرفتنِ تحفه با یکدیگر رقابت می‌کنند. 

در بسیاری اوقات که فاصله میان شهروند و حاکم بسیار زیاد است حتّی دیدنِ از نزدیک حاکم یا رویت چهره‌ی او برای رعیّت، یک عایدی بسیار بزرگ تلقّی می‌گردد. این حالت آخر را می‌توان حیثیّتدیداری سفر استانی نامید آن‌جاکه مردم از سروکول هم بالا می‌روند شاید که چشمشان به جمال حاکم روشن شود. 

۶) چنین عزیمتی به ولایاتِ سخت دور، در وجه زبانیِ discursive feature خویش مدام به ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایی ارجاع می‌دهد که از قضا خود همان واژه‌ها یا مفاهیم مسبب توسعه‌نیافته‌گی یا بازتاب آن هستند مثلا اصطلاح "مرزدارِ غیور" را درنظر بگیرید. بسیاری از شهروندانِ مرزنشین در بسیاری از کشور‌ها با توسعه‌ای ناموزون، از محرومیّتی مضاعف در رنج‌اند و اِطلاق برچسبِ زبانیِ مرزدارِ غیّور بدان‌ها به مانند پاشیدنِ نمک بر زخمشان است. در این‌جا نظامِ ارباب‌رعیّتی به رابطه‌ی میان صاحبخانه و دربان منزل تنزّل می‌یابد؛ این‌دو چندان تفاوتی هم باهم ندارند. 

۷) در اینجا، حقیقتِ مقصدِ سفر، کج‌ومعوج نمایانده می‌شود از دوجهت: یکی اینکه میزبان بالاخص اگر مواجب‌گیرِ میهمان باشد و به‌ویژه در فرهنگی همچون فرهنگ تعارفیِ ایرانی، می‌خواهد که خانه را زیباتر از آن‌چه هست بنماید صورت‌اش را با سیلی سرخ نگاه دارد و آت‌وآشغال‌ها را زیر فرش پنهان کند. اینطور می‌شود که شاید آماری جعل شود؛ جایی و معبری فالفور بزک‌دوزک شود چاله‌ای پر شود آن‌گاه آمار درست چند ماه بعد از جایی بیرون بزند چهره‌ی زشتِ معبر رو شود و با ریزش اولین باران زمستانی چاله‌ها دیگربار رخ نمایند. مقصد به مقصدی ایدئولوژیک بدل می‌شود. 

دوم اینکه، چنین گفتمانی همواره از بُعدی رسانه‌ای برخوردار است و اگر رسانه یک یا چندجای کارش‌ بلنگد چیزی از دیدن گزارش سفر دست‌گیرِ حاکم و رعیّت نمی‌شود که هیچ هردو به اشتباهی هولناک درمی‌غلطند؛ اولی به خویش غرّه می‌شود و دومی دچار توهم توسعه می‌شود یا اینکه با اندکی تعمّق و، چون در دل واقعیّت می‌زیَد از رسانه و از حاکم منزجر می‌گردد. 

۸)‌ می‌شود گفت که دیدار میان حاکم و شهروند‌اش در یک مکان ورزشی از اساس دالّ بر دخالت سیاست در ورزش است یا چنین چیزی را تداعی می‌کند و نادرست است. در دنیای کنونی هیچ دلیلی بر چنین ملاقات‌هایی در چنین میعادگاه‌هایی نیست. دیگر روزگار آلنده و کاسترو سپری شده. تازه این‌ها سیاست‌مدارهای استادیومی خوشنامی بودند بدنام‌ها بماند. این هم یک وجه دیگر فضایی-مکانیِ ناجور و بدسرشتِ سفر استانی است. 

۹) گفتمان سفر استانی در وجه عملی خویش action feature آن‌جاکه پروژه‌ها و طرح‌هایی برای آینده مصوّب می‌شود نوعی کنش گفتاری زورمدار force speech act است و بسیاری از مسئولین استانی نیز بسیاری از کارشناسان را در تنگنایی اداری اجرایی و مالی قرار می‌دهد. بهتر آن است که توسعه روال منطقی خویش را دنبال کند نیازی به بوق‌وکرناهای بی‌حاصل و فشارهای مقطعی نیست. 

۱۰) همچنین در بطن خویش مرکزگراست و همه‌ی ساحات زندگی را اداری کرده و اداری می‌بینید و از این حیث ناآگاه یا آگاه، مردم که ذی‌نفعان اصلی توسعه هستند را از گردونه کنار گذاشته طرد می‌کند. جای سفر استانی می‌توان به مسئول استانی پول داد (با نظارت و حساب‌کشی البته) به او تفویض اختیار نمود تا از طریق شراکت با مردم، قطار توسعه را پیش ببرد. 

به وجه دیگری که باز هم مکانی است؛ عزم سفر به استان‌ها تولید نابرابری و تبعیض می‌کند: زنان به فضای پیرامونِ میهمان که به رسمِ مآلوفِ جوامعِ احساسی به او ساحتی اسطوره‌ای و قهرمانانه بخشیده می‌شود؛ راه ندارند و به ورزش‌گاه نیز هم، و حلقه‌ی نزدیک به قهرمان هرکه می‌خواهد باشد؛ آن‌ها که اغلب از مدیران و نقیبان ادارات و دستگاه‌های دیوانی هستند؛ هریک لحظه را غنیمت شمرده و در پی غنیمتی روان. 

۱۱) نوعی سامان سیاسی فضا است به‌نحوی که هرازگاهی‌اش و نادر بودن‌اش جهان را به اندرونیِ حاکمان و آن‌جا آن بیرونی که رعیّت درآن بام تا شام درحال تقلّا است تقسیم می‌کند. چنین تعریفی و نقطه‌گذاری از فضا و مکان به‌غایت غیردموکراتیک و غیرانسانی است. ما هیچ‌گاه به اندرونی راه نخواهیم یافت. 

۱۲) سفر استانی با خودش فراموشی می‌آورد. برنامه‌های سفر (به فرض همان وعده‌وعید‌های توسعه‌ایِ کذایی) برای حاکم چیزی می‌شود مانند عکسی خاطره‌انگیز در یک آلبوم سفر.

۱۳) ایضا حکایت و داستانِ یک اعتمادِ برباد رفته است؛ و اصولا سفرهایی از این جنس در سطحی به بازیابیِ اعتمادنظر دارند؛ که صد البته چنین امری رخ نخواهد داد یا رخ‌دادنش بسیار مشکل خواهد بود. 

۱۴) سفر به آن‌جا به آن شهر آن‌جا آن بیرون و از سوی حاکم، دالِّ بر نیازِ آن‌جا و آن مکان است. یعنی اینکه هنوز نیازی و بحرانی است و شخصی که وانمود می‌کند از پیِ رفع آن برآمده؛ نیاز و نهمت، اما برجای خود باقیست لذا چنین سفری از اساس بی‌معناست پیش ازآنکه صحبت بر سر صدق و کذبش باشد. 

نیاز بزرگ شهر به آب است و زادوبود همه به آب بند است و خشک‌سالی برقرار است و سرگذشتِ این ویرانه چه شود خدا می‌داند. فی‌الحال از آن جهت که نخستین مقصدِ اولین سفرِ استانی هم برای خودش افتخار بزرگی است! بر زمین بوسه می‌زنیم و اگر یافتیم بر راه آب، و بوقیان را همه خبر می‌کنیم و فوج‌فوج به استقبال یار دیرین می‌شتابیم... بر بام خانه و از لابلای دیوار لرزانِ کاه‌گِلی صدای بالگرد می‌آید!

*پژوهشگر 
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر