پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - March 28 2024
کد خبر: 34080
تاریخ انتشار: 04 اسفند 1395 16:51
به گزارش راه امروز: سید غلامحسین حسنتاش طی مطلبی نوشت: در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد که در شماره مورخ 25بهمن ماه این روزنامه منتشر شد. اشاره ای به طرح پالایشگاه های   هشت گانه سیراف داشتم که به اعتقاد من بدون مطالعات کافی آغاز شده است. بدنبال چاپ این مصاحبه، بزرگواری تماس گرفت و بنده را به یک مناظره مکتوب در فضای تلگرامی دعوت کرد مطالبی را برای آن مناظره تهیه نمودم. نوشته زیر تکمیل شده آن مطالب  با توجه به بعضی توضیحاتی که در مناظره دریافت کردم می باشد.
اولین نکته من در مورد سیراف مساله خوراک است. اطلاعات تولید پارس‌جنوبی نشان می‌دهد که همین حالا که همه فازها به بهره‌برداری نرسیده‌اند نه تولید گاز همه فازها به اعداد هدف تئوریک رسیده است و نه متوسط تولید میعانات به 40 هزار بشکه هدف تئوریک رسیده است (متوسط میعانات هر فاز همکنون کمتر از 35 هزار بشکه در روز است) ، ضمن اینکه پروفایل تولید هم روند نزولی دارد و با افزایش تعداد فازها با توجه به یکی بودن سفره، افت فشار بیشتر خواهد شد و متوسط تولید پائین‌تر خواهد آمد از آن طرف الان با احتساب پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس، پالایشگاه‌های پارس شیراز و لاوان و بندرعباس و پتروشیمی نوری حدود 650 هزار بشکه تعهد برای میعانات پارس جنوبی وجود دارد و بنابراین  با احتساب 480 هزار بشکه خوراک سیراف، باید تولید میعانات به بیش از 1.1 میلیون در بشکه در روز برسد که غیر ممکن به نظر می رسد در حالی که روند تولید هم به شدت نزولی خواهد بود، بنابراین خوراک برای هشت واحد مورد نظر در طول دوران عمر مفید این پالایشگاه‌ها وجود نخواهد داشت. اما اگر مسئولین مربوطه در این مورد مطمئن هستند و مطالعات جامعی انجام داده‌اند برای اینکه سرمایه‌های کشور تلف نشود خوب است یا گزارش مطالعه خود را منتشر کنند و در معرض نقد و بررسی صاحب‌نظران قرار دهند که در آن روند عرضه با مشخص کردن پروفایل تولید بلندمدت (با احتساب روند برداشت ایران و قطر)  و تقاضا‌های قطعی شده و نهایتا بالانس عرضه و تقاضا، دقیقا بررسی شده باشد و یا اگر مطالعات را هم نمی‌خواهند منتشر کنند(با توجه به فضای بسته نفت) اما به کار خود مطمئن هستند، برای اطمینان سرمایه‌گذاران،  قراردادهای تامین خوراک را از حالت ترکمانچایی خارج کنند و از زمان به بهره‌برداری رسیدن یعنی مثلا سال 98 ، تا 15 سال خورا ک راتعهد کنند به طوری که اگر شرکت نفت تعهدش را عمل نکردند مجبور به پرداخت خسارت باشد نه اینکه مرجع حل اختلاف و رسیدگی هم امور حقوقی نفت باشد و دوران تعهد از دی ماه 94 به مدت 12 سال باشد که تا زمان بهره‌برداری حداقل چهارسالش گذشته است.
بعد از مساله مهم خوراک،  مساله بعدی مساله بازار محصول است. برای سرمایه‌گذاری‌های تولید یک یا چند محصول،  اولین قدم مطالعات بازار است. عمر مفید پالایشگاه‌ها حداقل بیست سال است، در طول بیست سال آینده روند عرضه و تقاضای جهانی و داخلی فرآورده‌های تولیدی چه خواهد بود؟ روند عرضه و تقاضا و بازار میعانات چه خواهد بود؟ این مساله بسیار مهمی است بیشترین اطلاعاتی که ارائه می شود مبتنی بر این است که تقاضا برای محصولات وجود دارد و این به هیچ وجه کافی نیست. معلوم است که تقاضا برای هر کالائی وجود دارد اما مهم این است که تقاضا در چه قیمتی وجود دارد. و آیا در زمان به بهره برداری رسیدن این پالایشگاه ها  مثلا بازار و قیمت خود میعانات بهتر است یا  بازار و قیمت محصولات و خصوصا نفتا که عمده ترین محصول است.  بنابراین یک مطالعات بازار کامل باید هم روند تقاضا و هم عرضه و هم بالانس عرضه و تقاضا و نهایتا وضعیت بازار و قیمت را نشان دهد. در مورد تقاضا هم شواهد نشان می داد که عزیزان بعدا و بعد از انتقادات اطلاعاتی را فراهم نموده اند.
ضمن این که همین الان هم در مورد وضعیت تولید و بازار نفتا ابهامات جدی وجود دارد. مطالعاتی که در موسسه مطالعات‌بین‌المللی انرژی انجام شده و همچنین مطالعه اخیری که دوستانی به سفارش باشگاه نفت و نیرو  انجام داده‌اند و من از آن مطلع هستم، ابهامات زیادی را در این موارد مطرح کرده‌اند. مسلما معنای اجتناب از خام‌فروشی این نیست که مثلا برای این که طلا را خام نفروشیم ببریم آنرا فراوری کنیم و تبدیل به مس کنیم! این سرمایه‌گذاری‌ها به هر حال از جیب یک ملت است چه اشکالی دارد که اگر مطالعه قوی‌ای در این مورد وجود  دارد در معرض نقد و بررسی صاحب‌نظران قرار گیرد و حتی سمینار روی آن گذاشته شود و اطمینان حاصل شود.
بدنبال  کار نسبتا خوبی که سال گذشته در مورد عرضه و تقاضای LPG انجام شد و ارائه شد، مقامات بالا معترف بودند که در مور چشم‌انداز  آینده همه فراورده‌ها بسیار بی‌اطلاع هستند.
مساله سوم بعد از دو مساله کلیدی فوق، مساله اسکیل اقتصادی و بهینه است. در همان مطالعه‌ای که اشاره کردم نشان داده شده که در شرایطی که بسیاری از پالایشگاه‌های ما زیان‌ده بوده‌اند، پالایشگاه‌های کوچک وضع بسیار بدتری و زیان انباشته بیشتری داشته‌اند (با وجود اینکه سرمایه‌گذاری‌شان هم سال‌ها پیش مستهلک شده است). مدیرعامل شرکت پالایش و پخش هم مدتی پیش در مصاحبه‌ای گفت که (حداقل در شرایط ایران و در جائی که حجم خوراک بزرگ است)، اسکیل پالایشگاهی کمتر از 150 هزار بشکه اقتصادی نیست یا حداقل اقتصاد قوی‌ای ندارد و دوران بازگشت سرمایه طولانی می‌شود. بعد این سوال هم مطرح می‌شود که چرا پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس 360 هزار بشکه‌ای و واحدهای آن 120 هزار بشکه ایست و اینجا 60هزار بشکه‌ای؟ در هرحال به نظر من این اسکیل حتی اگر اقتصادی هم باشد بهینه نیست و اسکیل بزرگتر می‌تواند اقتصادی‌تر باشد،  یک پاسخ این است که اگر اقتصادی نیست چرا بانک‌ها و بیمه‌های بین‌المللی آمده‌اند؟  من اطلاع ندارم کدام بانک‌ها و بیمه‌ها آمده‌اند خیلی‌ها می‌آیند، مهم این است کی تا آخر می‌مانند؟ خیلی‌ها را هم مطلعم که آمدند و متاسفانه به خاطر همین ابهامات رفتند، ضمن این‌که اگر می‌آیند چرا مسئولین محترم مرتبا از صندوق ذخیره ارزی برای تامین مالی این پروژه ها صحبت می‌کنند؟ صندوق ذخیره ارزی یا توسعه ملی که متاسفانه بدون بررسی دقیق پروژه‌ها و نهایتا با فشارهای حکومتی پروژه‌ها را تامین مالی می‌کند و بنده مواردی را اطلاع دارم پروژه‌هایی بی سروته با دور زدن قوانین و خصوصی‌سازی صوری توسط صندوق،  تامین مالی شده است. توضیح دیگری هم ارائه شد که اسکیل پالایشگاه های میعانات با اسکیل پالایشگاه های نفت متفاوت است و محدودیتی که در مورد پالایشگاه های نفتی وجود دارد لزوما در مورد میعانات مصداق ندارد که البته این مطلب قابل تاملی است. مدارکی هم ارائه می شود که در دیگر جاهای دنیا هم پالایشگاه 60 هزار بشکه ای میعانات وجود دارد، ولی این اصلا نمی تواند توجیه خوبی باشد چون تحلیل اقتصادی بسته به شرایط هر منطقه متفاوت است و هنوز این سوال باقی است که در جائی که قرار است 480 هزار بشکه خوراک وجود دارد چرا این اسکیل انتخاب شده است و چرا اسکیل ستاره خلیج فارس متفاوت است.
گاهی گفته می‌شود که اسکیل کوچک شده است که قابل سرمایه‌گذاری توسط بخش خصوصی داخلی باشد. خوب این نمی‌تواند خیلی منطقی باشد که ما اقتصاد طرح را ضعیف کنیم. برای این کار همین الان هم بعضی که وارد شده‌اند مجموعه‌ای از سهامدارن هستند، می‌شد تلاش کرد که سیندیکیشن‌ها یا کنسرسیوم‌هائی از سهامداران ایجاد کرد که با یک اقتصاد قوی‌تر که مسلما هم به نفع اقتصاد ملی است و هم به نفع سرمایه‌گذاران، کار جلو برود و شاید هنوز هم برای چنین کاری دیر نشده باشد.
اما من از این بحث می‌خواهم منتقل بشوم به این نکته قابل تامل،  که اصولا به نظر من این شیوه کار نوعی دور زدن قوانین است. روح سیاست‌های ابلاغی اصل 44 این است که دولت دیگر وارد تصدی‌گری نشود و در جایگاه حاکمیتی بنشیند و تصدی‌گری توسط بخش خصوصی و خود مردم را تمهید کند، که معنای حکمرانی (Governance) هم همین است.  اما  دوباره یک شرکت دولتی درست می‌‌شود و کار را با کمترین مطالعات شروع می‌کند و سیستمی را شکل می‌دهد که بخش خصوصی به نوعی تحت کنترل کامل خود دولت وارد شود تا صورت ظاهر قانون حفظ شود. بعد هم هنوز این اتفاق نیفتاده از جیب بازنشستگان نفت هزینه می‌شود. مشکلی نیست؛ اگر واقعا فکر می‌کنیم که بخش خصوصی نمی‌تواند پالایشگاه بزرگ بزند برویم و قانون‌گذار را قانع و قانون  را اصلاح کنیم که دولت سرمایه گذاری کند و کار قانونی بکنیم ولی اینگونه راه‌کار پیدا کردن برای دور زدن قوانین درست نیست.
 البته به نظر من اگر دولت سرجای حکمرانی خودش بنشیند و فضای کسب و کار را اصلاح کند و با بخش‌خصوصی رقابت نابرابر نکند بلکه حامی بخش‌خصوصی باشد و جلوی فساد را بگیرد و سیستم بانکی را اصلاح کند و بسیاری از مشکلات دیگر را حل کند، بخش خصوصی قادر به سرمایه‌گذاری خواهد بود. اما عملا گرایش به تصدی‌گری و بنگاه‌داری در دولت و وزارت نفت غلبه دارد و راهش را  هم برای تداوم این کار پیدا می‌کند!
مساله چهارم من موضوع مطالعات مکان‌یابی است که خودش بسیار با موضوع دوم یعنی مطالعات بازار مرتبط می‌شود. آیا بازار محصولات عمدتا داخل کشور است یا صادراتی است؟ اگر داخل است در کجاست؟ کدام طرح‌ها در منطقه اطراف سیراف قرار است این همه نفتا را جذب کنند؟ اگر صادارتی است که علی‌القاعده باید عمدتا  برای بازارهای شرق آسیا باشد، آیا بهتر نبود این پالایشگاه‌ها در قشم یا بندرعباس اجرا می‌شد؟ آیا هزینه‌های حمل و نقل خوراک و محصولات به مقاصد مربوطه به خوبی بررسی شده است؟
علاوه بر این از منظر پدافندی هم یک سوال  وجود دارد که برای کشوری که با جامعه جهانی و کشورهای منطقه هم مشکل دارد، آیا تجمیع این همه تاسیسات حساس و آسیب‌پذیر در یک محدوده جغرافیائی به صلاح است؟ در بحث محیط‌زیست هم همین مساله می‌تواند مطرح باشد.
در مورد مکان توضیحاتی بر روی سایت شرکت سیراف وجود دارد که نشان می دهد به دلیل نزدیکی  به خوراک و زیرساخت های پارس جنوبی هزینه پالایشگاه کاهش می یابد اما همانطور که اشاره شد تا مساله بازار هدف مشخص نشود توضیحات ارائه شده در مورد مکان کافی به مقصود نیست. ضمن اینکه مساله زیست محیطی و امنیت تراکم تاسیسات نیز مساله است.
اما نکته آخر که شاید از یک منظر از همه مهمتر باشد از منظر اقتصاد کلان است. از منظر اقتصادی کلان و ظرفیت ملی با یک نگاه جامع، واقعیت این است که با توجه به شرایط اقتصادی و بین‌المللی کشور ظرف امکانات و سرمایه و جذب سرمایه‌ و توانائی‌های مدیریتی و غیره بسیار محدود است. در شرایطی که صدها و بلکه هزاران طرح و پروژه نیمه‌کاره داریم با زخمی کردن یک مگا پروژه، یک دهان گشاد دیگر نیز  برای این ظرف محدود باز می‌کنیم تجربه مکرر و فراوان نشان می‌دهد که با این کار و روش، نه تنها این پروژه‌مان در زمان مقرر به نتیجه نمی‌رسد بلکه به تعویق بیشتر سایر پروژه‌های نیمه‌تمام نیز کمک می‌کند و مطلعین از مطالعات اقتصادی و مدل‌های مالی پروژه‌ها خوب می‌دانند که تاخیرهای سنگین و طولانی شدن مدت خواب سرمایه، ممکن است پروژه‌ها را برای همیشه غیر اقتصادی کند. از قدیم به ما گفته‌اند یک  دِه آباد به از صد شهر خراب.  آیا اگر همه توانائی‌ها متمرکز می‌شد که مثلا در این بحث، مجموعه ستاره خلیج‌فارس هر چه زودتر به بهره‌برداری می‌رسید بهتر نبود؟
جمله آخر این که اگر مسئولین مربوطه بتوانند به بنده  ثابت کنند که با این شیوه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و مدیریت، ما اقتصاد پیشرفته‌ای پیدا کرده‌ایم و در مسیر توسعه قرار داریم و مسائل و مشکلاتمان بصورت فزاینده در مسیر کاهش است، بنده، تمام عرایض خود را پس می‌گیرم و عذرخواهی می‌کنم اما اگر چنین نیست که روندشاخص‌ها این را نشان نمی‌دهد، باید جدا تامل کنیم که اشکال از کجاست؟ این جمله آخر را از این بابت گفتم که سال‌ها پیش  در جلسه‌ای که امثال این نقدها را در مورد دیگری می کردم  آقای محترمی کم آورد (به نظر من) و به جای پاسخ منطقی پاسخ سیاسی داد و گفت اینها همان هائی هستند که مخالف توسعه کشور هستند! و من عرض کردم که اگر این توسعه است، بله من مخالف توسعه‌ام اما اهل فن و شاخص ها باید بگویند که توسعه چیست؟ و مسیر توسعه چیست و ما در چه مسیری هستیم.
چرا شصت درصد ظرفیت صنعتی کشور تعطیل است و بقیه هم پنجاه درصدش زیان ده و غیر بهره‌ور است و با سلام و صلوات و رانت و یارانه سر پا نگهداشته شده است. غیر از این است که  نتیجه این نوع تصمیم‌گیری و مدیریت و زود دست به سخت‌افزار ‌کلنگ بردن و عدم توجه جدی به نرم‌افزارهائی مثل مطالعات بازار و مطالعات فنی/اقتصادی و اسکیل بهینه اقتصادی و غیره و غیره بوده است؟
در پایان صادقانه امیدوارم که همه حرف‌های بنده غلط از آب درآید و مگاپروژه سیراف با ارزش افزوده مطلوب و در زمان مناسب به بهره‌برداری برسد و به ده‌ها طرح و پروژه‌ای که صرفا کارهای خاکی و سیویل آن‌ها انجام شده و بلاتکلیف مانده است نپیوندد.
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مهمترین اخبار - صفحه خبر